زبان
قرآن
منظورم
از زبان قرآن، زبان عربی نیست هرچند زبان عربی بخش مهمی از آن است.
فهمیدن
کنه منظور و عمق احساس انسانهایی با زبانی غیر از زبان ما زمانی میسر است که «با فضای
زندگی آنها ارتباط برقرار کنیم». در اینصورت است که با گویش آنها هم بهتر ارتباط
برقرار میکنیم و اگر چیزی به ما بگویند «عمیقتر» آن را میفهمیم.
فرض کنیم کسی دور از فضای عرفان (به طور کلی) و عرفان حافظ (به شکل خاص)، اشعار ترجمه شده او را به زبانی دیگر بخواند. چه برداشتی میکند؟ احتمالا فردی میگسار و مقداری هپروتی ... دریافت چنین شخصی از حالات حافظ خیلی دور است از آن کسی که با این مقولات آشناست، اینطور نیست؟
فرض کنیم کسی دور از فضای عرفان (به طور کلی) و عرفان حافظ (به شکل خاص)، اشعار ترجمه شده او را به زبانی دیگر بخواند. چه برداشتی میکند؟ احتمالا فردی میگسار و مقداری هپروتی ... دریافت چنین شخصی از حالات حافظ خیلی دور است از آن کسی که با این مقولات آشناست، اینطور نیست؟
برخی
هم برای رفع این نقیصه، ترجمه را در فرهنگ زبان هدف انجام میدهند. این گروه قید ترجمه
دقیق را میزنند و خود را مقید به انتقال مفهوم (و نه الزاما لغات) میدانند. اینجاست
که پای برداشت شخص از متن، و نه اصل خود متن به موضوع باز میشود.
***
به
علتی که فهم دلیل آن چندان مشکل نیست، برخی مدعیان دین، این مفهوم را آنچنان سخت میکنند
که اگر قرار بر گوش کردن به حرف آنها باشد انسان باید زندگیش را تعطیل کند و عمری
درس بخواند، تا بعد از مراحل طولانی شاید بتواند به قرآن نزدیک شود. آنها میگویند کسی که میخواهد به این شکل وارد قرآن شود باید
«اول» عربی را بداند، آن هم عربی قدیم! بعد ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مکی و مدنی
و شان نزول و ... را یاد بگیرد، بعد تازه میتوان وارد فهم درست قرآن شد. بعد که مسیر
این همه سخت و طولانی شد، لابد باید به آنها اعتماد کنیم و آنچه آنها از قرآن میگویند
را بپذیریم، همان فرآیند تبدیل شدن قرآن به بت! برداشت آنها از قرآن را هم که از محصولش
میتوان شناخت. به قول مسیحا، برخی نه خودشان به ملکوت الهی میروند و نه میگذارند
دیگران بروند.
طیف
دیگری هم به این ترتیب از قرآن و هر چیزی که مربوط به آن است فراری میشوند.
به
نظرم این نمیتواند شیوه ارتباط زنده با آن کتابی باشد که خود شرط هدایت شدن را «تقوی»
و نه چیز دیگر میداند.
***
ارتباط
زنده کودک با دنیای اطراف خودش چگونه صورت میگیرد؟ تا مدتی او فقط شنونده است. کم
کم میآموزد، حتی چیزهایی را به اشتباه میگوید، به تدریج مفاهیم را میآموزد و یاد
میگیرد که کدام عبارات و واژهها را در کدام وضعیتها به کار گیرد. کم کم (مثل همه
ما) آنچنان زبان میآموزد که روان و بدون عیب صحبت میکند، بی آن که نیاز به تمرکز
فکری چندانی داشته باشد. این کودک ما، بدون آن که دستور زبان بداند آنچنان قواعد گرامری
را رعایت میکند که انسان واقعا شگفت زده میشود. کودک زبان را در محیط یاد میگیرد.
از همین روست که زبانشناسان نیز بهترین شیوه آموختن زبان را بودن در محیط میدانند.
شخص بهتر است در محیط باشد و زبان بیاموزد. برای چنین شخصی کتب دستور زبان و لغت شناسی
و ... حکم کاتالیزور و تسریع کننده را دارد و نه الزام قطعی.
برای
آموختن زبان قرآن (به مفهوم عام و نه فقط بخش زبان عربی قرآن)، من چنین شیوهای را
درست میدانم. بله در نقطه شروع ممکن است ما کاملا متکی بر ترجمهها باشیم، اما چه
بهتر که به تدریج از درصد تکیه خود به ترجمهها بکاهیم. در نقطه شروع ممکن است با خواندن
یک آیه مقداری روی برداشت خود از همان آیه منفصل دچار مطلق انگاری باشیم (شبیه به کودک
مثال ما که وقتی یک لغت جدید یاد میگیرد مدام آن را چه بسا در موقعیتهای نادرست تکرار
میکند)، اما به تدریج مناسبتر میدانم که
به سمت تکمیل کردن برداشت خود (به خصوص از طریق آیات دیگر قرآن) حرکت داشته
باشیم و مدام آگاهی خود را روی موضوع بسط بدهیم. در نقطه شروع ممکن است قادر به خواندن
قرآن به زبان عربی نباشیم اما اگر کم کم به سمت آموختن درست خواندن آن حرکت کنیم،
شیرینی موسیقیایی و ضرباهنگ موجود در (به خصوص برخی از) آیات قرآن را که به شدت تکمیل
کننده مفهوم آن هستند، بیشتر به تجربه ما در میآید.
شبیه
به کودک مثال ما که خود به خود قواعد گرامری را در سخن گفتن رعایت میکند بدون آن که
از آنها مطلع باشد، معتقدم کسی که با چنین رویهای به قرآن نزدیکتر شود، خود به خود
نسبت به همان قواعدی که مورد نظر مدعیان دینی فوق الذکر است آگاه و هوشیار خواهد شد،
حتی بدون آن که نام قاعده را بداند. تفاوت در این است که این هوشیاری محصول کشف و مشاهده
فرد است و نه تقلید منجمد و کورکورانه. در شکل دوم صحبت از فرم مکانیکی و خشکی است
که باید رعایت شود و مدام بایستی به دنبال توجیه و تفسیر تناقضات ظاهری موجود در آن
گشت اما در حالت اول تعلیم متجلی شدهای از «درست و کامل» سخن گفتن است، آموزشی از
بی شکل بودن و در عین حال در قالبهای مختلف ریخته شدن، آگاهی از یکی و یکپارچه بودن
و بدون ذرهای تناقض بودن قرآن و ظرافتهای استفاده دقیق از کلمات ...
در
نوشته بعد در ارتباط با نقش ترجمهها و تفاسیر موجود از قرآن خواهم نوشت.
ضروری
است که یاد آوری کنم؛ در کنار فرآیند فوق، آن چه در نوشته قبلی به آن اشاره کردم نیز
کلیدی است. اگر فرضا همه آنچه در این قسمت پیشنهاد دادم به کاملترین شکل ممکن عملی
شود، شبیه به این است که وارد کشوری جدید شدهایم و زبانی جدید آموختهایم. بایستی
به خاطر داشته باشیم که ما قرار بود همه تصورات بی بنیاد خود را از این شهر کنار بگذاریم
و برویم و خودمان شهر را تجربه کنیم و از آن مهمتر این که قرار بود در این شهر کاری
انجام دهیم و آن یافتن پاسخ برای سوالات کلیدیمان بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر