۱۳۹۲ بهمن ۱۱, جمعه

محمد نوری‌زاد: از حکومت یا در مقابل حکومت

این نوشته در گویای من (اینجا) منتشر شد.
همه کسانی که اندک آشنایی با فضای سیاسی ایران دارند، بدون شک با الگوی «حسین شریعتمداری» در نسبت دادن عناوینی چون مزدور، خائن و امثال این‌ها به مخالفین نیز آشنا هستند. در این الگو تعدادی از عناصر ثابت هستند، مثلا رفتار خود شخص. امثال شریعتمداری به این که این رفتار صحیح است یا غلط و این که آیا به نفع کشور است و یا به ضرر کشور کاری ندارند، بلکه کنش‌ها یا واکنش‌های آنان مبتنی بر چسباندن برچسب‌هایی با بار منفی بر طرف مقابل است؛ برچسب‌هایی که با «وقایع عینی» نیز پشتیبانی نمی‌شوند. یعنی این که به عنوان مثال به شخص مقابل برچسب جاسوس الصاق می‌شود اما شواهدی مبنی بر این که واقعا کار جاسوسی انجام داده است (یعنی اطلاعاتی به کشور بیگانه داده است) ارائه نمی‌شود و این جاسوس کذایی حتی دستگیر هم نمی‌شود، گویا جاسوسی است که آزادانه در حال انجام وظیفه خود است و کسی هم کاری به او ندارد.
در نوع دیگری از الگوی حسین شریعتمداری، که منطق آن حتی از نمونه قبلی ذکر شده سست‌تر است، چسباندن اتهامات اخلاقی به طرف مقابل است. حکومت ایران یاد گرفته است که به جای نقد فلان شبکه تلویزیونی به این که فلان برنامه خلاف واقع بود، عوامل آن برنامه را متهم به فساد اخلاقی کند.
خوشمان بیاید یا نیاید، ولایت ظالم فقیه با همه ملحقاتش (از جمله حسین شریعتمداری و الگوی رفتاری او)، نمودی از برآیند آگاهی ما مردم ایران است. اکثر ما در درون خودمان یک حسین شریعتمداری کوچک داریم، هر چند ظاهرا «آزاد اندیش» باشیم و حتی از رفتار حسین شریعتمداری متنفر هم باشیم، در عمل این حسین شریعتمداری کوچک ممکن است خود را عیان کند. این موضوع را می‌توان با بررسی واکنش برخی افراد در خصوص یک مصداق عملی، یعنی محمد نوری‌زاد مشاهده کرد.
بدون شک در خصوص محمد نوری‌زاد مسائلی هست که از چشم عموم ما پنهان است. او اینطرف و آنطرف می‌رود، از خوزستان و کردستان گرفته تا جلوی در وزارت اطلاعات، او با بی بی سی مصاحبه می‌کند و عملا بسیاری مسائل را می‌گوید که اگر هر شخص دیگری در ایران آن‌ها را مطرح کند حسابش با کرام الکاتبین خواهد بود. جواب او به این سوال که چرا حکومت کاری با او ندارد هم تا آن‌جا که من می‌دانم یک جمله است: من جانم را در دست گرفته‌ام.
اما «حسین شریعتمداری» درون برخی از ما، فتوا می‌دهد که داستان سرایی کنیم، و به جای آن که عمل نوری‌زاد را نقد کنیم (اگر نقدی داریم)، او را بلافاصله و بدون هیچ دلیل روشنی و صرفا به این دلیل که عمل نوری‌زاد «غیرعادی» است، او را تبدیل به مامور حکومت کنیم، و از آن بدتر توهین هم بکنیم.
روال صحیح اما نقد عملکرد اوست، اگر به هردلیل از عملکرد او رضایت نداریم. فرضا اگر برایمان جای سوال است که چرا کسی کاری به کار نوری‌زاد ندارد، بایستی این سوال را مطرح کنیم و بر آن اصرار کنیم تا از نوری‌زاد جوابی بگیریم و اگر جوابی گرفتیم و راضی نشدیم، باز جواب را نقد کنیم و آنقدر این کار را ادامه دهیم تا واقعیت روشن شود. واقعیت امر آنست که ما چنین روشی را دوست نداریم، برعکس تولید کردن فرضیات موهوم و اصرار بر درست بودن آن فرضیات را می‌پسندیم. دقیقا از همین روست که در جایی از مملکت، کسی مثل حسین شریعتمداری نشسته است و بر امورات ما دخل و تصرف می‌کند، چرا که در برآیند آگاهی عموم ما مردم، یک حسین شریعتمداری وجود دارد.
گیریم که اصلا محمد نوری‌زاد مامور خود حکومت باشد. کاری که او اکنون می‌کند و محصول آن را بایستی رصد و ارزیابی کرد. کسانی که معتقدند محمد نوری‌زاد مامور حکومت است، بایستی حداقل قادر باشند منافع کار او برای حکومت را نیز برشمارند، و الا ادعایشان مبنایی ندارد.
در نقطه مقابل، محمد نوری‌زاد ما را با خود به نقاطی از کشورمان برد که کمتر درباره آن می‌دانستیم. در آن زمان که عده‌ای سرخوش از تماس تلفنی روحانی و اوباما و یا مثلا توافق هسته‌ای و ... بودند، محمد نوری زاد جوانان کُردی را به ما نشان داد که مهندس بودند اما کول‌بر بودند و یا در فروشگاه تاناکورا کار می‌کردند، تا بیندیشیم که محصل این توافق هسته ای برای این کول‌بر چیست؟ محمد نوری‌زاد ما را به شادگان و خرمشهر و آبادان برد، شهر‌هایی که در تلویزیون ایران سالی یک‌بار از آن‌ها یاد می‌شود، در سالگرد شروع جنگ و به عنوان شهر‌های خون و حماسه و ... اما نوری‌زاد نشانمان داد که این هموطنان حماسه ساز ما، آب برای نوشیدن ندارند ...
و محمد نوری‌زاد ما را با آن دختر نوجوان کردی آشنا کرد که با شلیک گلوله لباس شخصی‌ها کشته شد، در داستانی شبیه به ندا آقا سلطان ...
و محمد نوری‌زاد مستقیم و به درستی رهبری علی خامنه‌ای را نشانه گرفته است و می‌گوید که ای آقا، اگر شما قدرت داری، مسئولیت هم داری. و در قبال این مسئولیتت «باید» پاسخگو باشی. و چون چنین پاسخگویی محقق نمی‌شود، او اخیرا اعلام کرد که ولایت فقیه را قبول ندارد.
و محمد نوری‌زاد بر سرداران فربه سپاه بیرحمانه می‌تازد، و این که آن رشادت‌های دوران جنگ را بایستی در گذشته‌ها دنبال کرد و یا بخشی از سپاهیان که در حاشیه‌اند. و الا فرماندهان کنونی سپاه با پول نفت روز به روز فربه و فربه‌تر شده‌اند.
و محمد نوری‌زاد با صدای بلند می‌گوید از بدبختی که بر سر این مملکت آمده، به نام انرژی هسته‌ای.
و محمد نوری‌زاد در این دورانی که حکومت مدعی است ولایت فقیه الگویی برای همه جهانیان است، به صراحت می‌گوید که «ما دروغ گفتیم».
و محمد نوری‌زاد از جهالت‌های روحانیون به سبب وارد شدن در اموری که در آن تخصصی ندارند می‌گوید و از خرافات رواج یافته در سرزمین ما.
و محمد نوری‌زاد ابهت وزارت اطلاعات را به سخره گرفته است، با قدم‌زدن‌های اعصاب خرد کنش (برای اطلاعاتی‌ها) در جلوی وزارت اطلاعات.
و محمد نوری‌زاد در حرکتی نمادین پای یک کودک بهایی زاده را بوسید.
و محمد نوری‌زاد ...
و دیگر در این مملکت گرفتار شده در خفقان، چه چیزی مانده است که محمد نوری‌زاد از آن انتقاد نکرده باشد؟
و مگر کعبه آمال ما در امور سیاسی آن نیست که در نهایت بتوانیم آزادانه نقد کنیم؟ گیریم که حکومت خود، محمد نوری‌زاد را مامور کرده باشد (فرضیه‌ای که البته هیچ مبنایی ندارد)، مگر (به فرض که چنین باشد) این نشانه تغییر بنیادین در جایی از حکومت نیست؟
گر چه من چنین هوش و ذکاوتی در حکومت نمی‌بینم که بتواند چنین طرح محیر العقولی را در راستای اهداف خودش به اجرا برساند، اما اگر هم واقعا حکومت یا حداقل بخشی از حکومت چنین طرحی را در دست داشته باشد، شخصا این بخش خیالی از حکومت را که برای بقای خود حاضر است به چنین انتقاداتی سهمگین از خودش دست بزند، خیلی بیشتر از حسن روحانی و دولت اعتدال و امیدش می‌پسندم.

محسن نمکیان
دهم بهمن 1392
استکهلم، سوئد

* یک روز پس از نگارش این نوشته، محمد نوری‌زاد نامه سی‌ام خود را خطاب به علی خامنه‌ای منتشر کرد. این نامه را در اینجا بخوانید.

۱ نظر:

  1. جناب نمکیان، با درود ، من با نوشته شما موافقم اما یک نکته هست که باید یادآوری کنم و آن اینکه تمام انتقاداتی که نوریزاد تا کنون کرده است را اگر در یک کلمه به گنجانیم آن یک کلمه میشود نظام!! و نه تنها تا کنون هیچ انتقادی از اسلام نکرده است بلکه برعکس در پاسخ به کامنتها خودش را مسلمان شیعه که طرفدار آزادی است وانمود میکند نکته مهم همین جاست نظام یعنی شاخ وبرگ درخت و اسلام یعنی ریشه درخت، او شاخ و برگ را هرس میکند تا ریشه درخت حفظ شود! و این کار را در سایتی فیلتر شده که مراجعان آن اکثرا افراد از اسلام متنفر شده هستند انجام میدهد و نه در عرصه عمومی مثلا روزنامه ها یا تلویزیون! دلیل آزاد گذاشتن او این است که تا آنجا که ممکن است متنفر شدگان از اسلام را در دامن اسلام نگهدارد! هرچه تعداد متنفر شدگان از اسلام بیشتر شود آینده آخوندها خطرناکتر خواهد شد باید مردم را امیدوار کرد که اسلام میتواند نجات دهنده باشد!! هر چند مخالف نظام باشی!! باز هم برای نجات خود به اسلام دل ببندیم تا هم فریب مجدد خورده باشیم و هم آینده آخوند و حوزه های علمیه به خطر نیفتد!! البته من مخالف تخریب نوریزاد هستم معتقدم باید به خامنه ای فهماند از قضا سرکنگبین صفرا فزود!! یعنی در سایتی که نظام در اختیار نوریزاد قرار داده است حضور پیدا کنیم و بجای تخریب نوریزاد، کامنتهای ریشه ای در انتقاد از علت بدبختی که اسلام است بگذاریم و مردم را تا آنجا که درتوان داریم از ریشه درد آگاه کنیم تا روز موعود که فرا برسد هیچکس حتی نوریزاد هم نتواند مردم را مجددا به اسلام امیدوار کند نوریزاد افشاگریهای خودش از نظام را مطرح کند ما هم ریشه درد که اسلام است را نشانه برویم اینچنین است که به خامنه ای می فهمانیم از قضا سرکنگبین صفرا فزود!! موفق باشید

    پاسخحذف