یک توضیح:
مجموعه نامه نگاریهای من به علی خامنهای، نه از این روست که او آنها را
بخواند و تغییری در او حاصل شود، بلکه از این بابت است که مخاطب مستقیم و معلوم
داشته باشد تا اگر در آن حقانیتی است، این حرف حق مستقیم و بی پرده خطاب به آن کسی
که آن را پایمال کرده است «گفته شده باشد». من این «گفته شدن» را مهم میدانم و از
این روست که این مجموعه نامه نگاریها به تناسب اتفاقاتی که میافتد ادامه خواهد
یافت.
و دلیل نگاشتن این نوشته، اتفاقی است که هفته گذشته خبرش به رسانه ها رسید اما
در هیاهوی مسائل سیاسی روز و رای اعتماد، مطابق معمول، گم شد: تلاش برای گرفتن حکم
ارتداد برای کسی که به دلیل اعتقاداتش و محبوبیتش مغضوب حکومت ظلم شده است.
رهبری حکومت تهی از اندیشه جمهوری اسلامی، آقای خامنهای
داستان حذف فیزیکی افرادی که برای حکومتهای دیکتاتوری «خطر» محسوب میشوند نه
با حکومت شما شروع شده است و نه احتمالا با رفتن شما پایان مییابد. نمونه این
گونه جنایات در دوران معاصر فراوانند: استالین و صدام و پینوشه و بشار اشد. اما
قتل دگراندیشان به اتهام ارتداد از آن رفتارهایی است که مشابه آن را میتوان فقط
در دنیاهای نامتمدنی چون حکومت طالبان و یا در دوران تاریک قرون وسطای اروپا پیدا
کرد، همان دنیای عقب ماندهای که حکومت شما نیز در آن جاری است.