۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

دو واکنش‌ متفاوت نسبت به دو فرمان سرکوب علی خامنه‌ای

این نوشته در گویای من (اینجا) منتشر شد.  
علی خامنه‌ای در دو سخنرانی، یکی در سال 1379 و دیگری ده سال بعد و در سال 1389، رسما و علنا فرمان سرکوب دو طیف از فعالان ایرانی صادر کرد. خیلی زود هر دو به بار نشست، یکی به توقیف فله‌ای روزنامه ها منجر شد و دیگری به مجموعه‌ای از دستگیری‌ها و همچنین فعالیت بسیار گسترده تبلیغاتی در تخریب جریانات معناگرا منجر شد. توقیف فله‌ای روزنامه‌ها علی رغم گذشت بیش از یک دهه کماکان در خاطره فعالان رسانه‌ای زنده است و به آن ارجاع می‌شود اما سرکوب جریانات معناگرا حتی در همان حول و حوش وقوع اتفاقاتی مثل پخش اعترافات تلویزیونی، تقریبا به طور کامل مورد غفلت قرار می‌گیرد. این نوشته با مروری بر این دو واقعه قصد دارد که چند سوال کلیدی را در این خصوص مطرح کند.
گرچه برخورد حکومت ایران با مطبوعات آزاد سابقه‌ای به قدمت انقلاب دارد اما این برخورد با اوج گرفتن جریان اصلاحات علنی‌ و علنی‌تر شد تا این که در نهایت و با سخنرانی علی خامنه‌ای در اول اردیبهشت ماه 1379، به توقیف فله‌ای مطبوعات منجر شد. علی خامنه‌ای در این سخنرانی مطبوعات را پایگاه‌های دشمن دانست که از نگاه او خطرشان تضعیف کردن اعتماد مردم به نهادهای رسمی بود:
بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاههای دشمنند؛ همان کاری را می‌کنند که رادیو و تلویزیون‌های بی.بی.سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌خواهند بکنند!... من نه با آزادی مطبوعات مخالفم و نه با تنوع مطبوعات. اگر به جای بیست روزنامه، دویست روزنامه هم دربیاید، بنده خوشحال‌تر هم خواهد شد و از زیادی روزنامه‌ها احساس بدی ندارم. اگر مطبوعات آن هر چه بیشتر باشند بهتر است، اما وقتی مطبوعاتی پیدا می‌شوند که همه همتشان تشویش افکار عمومی، ایجاد بدبینی مردم به نظام است، ۱۰ تا ۱۵ روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می‌شوند، تیترهایی می‌زنند که هر کس نگاه کند، فکر می‌کند همه چیز در کشور از دست رفته است! امید را در جوانان می‌میرانند، روح اعتماد به مسئولین را در مردم ضعیف می‌کنند، نهادهای رسمی را تضعیف می‌کنند، مدل این‌ها کیست؟ مطبوعات غربی هم این گونه نیستند، این یک شارلاتانیزم مطبوعاتی است.
به خاطر داریم که این شروع برخوردها با این طیف از فعالان سیاسی نبود. این دور برخوردها در واقع از مدتی قبل شروع شده بود که برخی از شاخص‌ترین آن‌ها عبارتند از: ماجرای اتوبوس ارمنستان، قتل‌های زنجیره‌ای، توقیف بعضی از روزنامه‌ها، دستگیری برخی افراد، قتل‌های زنجیره‌ای و اقدامات مشابه. گرچه واضح بود که این برخوردها نمی‌تواند «بله» علی خامنه‌ای یا حداقل راهبرد کلی او را به همراه نداشته باشد اما در هیچ یک از این‌ها علی خامنه‌ای حضور علنی نداشت. توقیف فله‌ای مطبوعات اما یک شاخص مهم داشت: این بار علی خامنه‌ای مستقیم و بی‌پروا به میدان آمد.
توقیف شدن مطبوعات و ارتباط آن با این سخنرانی علنی علی خامنه‌ای تا مدت‌ها سوژه تفسیر و تحلیل منتقدان بود و هنوز هم گه‌گاه به آن اشاره می‌شود. این موضوع به درستی به عنوان یکی از برجسته‌ترین نماد‌های دیکتاتوری علی خامنه‌ای، نقض حقوق شهروندی و حقوق بشر توسط او و نشانه‌ای روشن از رفتار ستمگرانه او شناخته می‌شود.
مشابه همین الگوی برخورد در خصوص جریانات معناگرا نیز به وقوع پیوست اما عملا در مرکز توجه کسی قرار نگرفت. حتی اکثریت غالب کسانی که گرایشات معنوی داشتند و تحت سرکوب حکومت قرار گرفتند نیز به نظر نمی‌رسد که متوجه دلیل اصلی این برخوردها، یعنی حضور مستقیم علی خامنه‌ای در این موضوع باشند.
مشابه با فعالان سیاسی که در ابتدای این نوشته به آن‌ها اشاره شد، گرچه برخورد حکومت با جریانات معناگرا هم سابقه‌ای دیرینه دارد، اما این برخورد نیز با روی کار آمدن دولت اصلاحات و با ترجمه کتب مکاتب مختلف معنوی و یا کتاب‌های نویسندگانی چون پائولوکوئیلو به فارسی، شکل گیری جمعیت‌های مردم‌ نهاد با گرایشات معنوی و یا شبه معنوی و مجموعه‌ای از اتفاقات مشابه شدت گرفت و با مقداری تاخیر نسبت به کنشگران سیاسی، سرکوب شدند. از نمونه‌های برجسته برخوردها در این دوره می‌توان به آیت الله بروجردی، سید حسن ابطحی و پیمان فتاحی (ایلیا میم)  اشاره کرد. آیت الله بروجردی کماکان در زندان است، سید حسن ابطحی دوبار به زندان افتاد و اموالش توقیف شد و پیمان فتاحی هم چهار بار دستگیر شد، بسیاری فعالیت‌های موسسات مرتبط با او توقیف شد و انبوهی از تخریب‌های رسانه‌ای در کیهان و صدا و سیما و سایت‌ها بر علیه او صورت گرفته و می‌گیرد.
اما نقطه عطف برخورد با جریانات معنوی، حضور مستقیم علی خامنه‌ای در این موضوع با ایراد سخنرانی بر علیه این جریانات و به قول فرج سرکوهی «صدور فرمان حمله» بود. علی خامنه‌ای در سخنرانی خود در سال 1389 گفت:
ماجرای سلمان رشدی، برخی فيلم های ضد دينی غربی، كاريكاتورهای موهن و قرآن سوزی از جمله تلاشهای ناكام دشمنان دين اسلام است ضمن اينكه در داخل كشور هم، دنباله روهای آنان با اشاعه بی بند و باری، اباحی گری، عرفانهای كاذب و حركات مشابه درصدد سست كردن عقايد دينی مردم به ويژه نسل جوان هستند.
و عرفان‌های کاذب هم اشاره او به جریانات معناگرایی است که بعد از این سخنرانی به شدت سرکوب شدند اما کمتر خبری از آن‌ها به رسانه‌ها رسید. توجه به این نکته ضروری است که علی خامنه‌ای خطر جریانات معنوی را برای حکومت تئوکراسی خودش در اندازه کتاب جهانی شده سلمان رشدی، ماجرای رسانه ای شده قرآن سوزی و کاریکاتورها می‌داند و از آن مهم‌تر آن را کار دشمنان اسلام می‌داند. بلافاصله بعد از این سخنرانی، عین همین عبارات توسط نزدیکان علی خامنه‌ای، مثل محمدی گلپایگانی، احمد خاتمی، امامان جمعه، مسئولین قوه قضاییه و دیگران تکرار و تکرار شد و همزمان هم سرکوب‌ها آغاز شد. برخی از شاخص‌ترین جریاناتی که در این دوره مورد سرکوب قرار گرفتند عبارتند از: جریانات معناگرای مسیحی و کلیساهای خانگی، جریان تصوف و دراویش، جریان عرفان حلقه و به طور مشخص رهبر آن محمد علی طاهری که حتی اعترافات تلویزیونی هم از او پخش شد.
و این پایان ماجرا نبود، چرا که تخریب شدید رسانه‌ای، بسیار شدید‌تر از تخریب رسانه‌ای که در خصوص فعالان سیاسی رخ می‌دهد، در مورد جریانات معناگرا در حال وقوع است که حجم این برخورد با یک جستجوی ساده در اینترنت با کلیدواژه‌هایی چون «عرفان های کاذب» قابل مشاهده است. کتاب‌های مملو از تخریب مبتنی بر دروغ در حال منتشر شدن هستند، دوره کارشناسی ارشد عرفان‌های کاذب راه‌انداخته‌اند، سمینار و همایش می‌گذارند، دانشگاه امام صادق و حوزه علمیه مبلغ تربیت می‌کنند و به سراسر کشور می‌فرستند تا به بدگویی از این جریانات بپردازند. در این خصوص حضور مستمر و راهبردی علنی شده علی خامنه‌ای در این موضوع است، به گونه‌ای که سایت تابناک به صراحت اعلام کرد که «نمایندگانی از جانب رهبری در تعقیب عرفان‌های انحرافی هستند». فهرستی از اظهار نظر‌های اینچنینی که به روشنی گویای حضور علی خامنه‌ای در این سرکوب‌هاست در اینجا قابل مطالعه است. علی خامنه‌ای بار دیگر و در سال 1391 نسبت به تلاش «دشمن» از طریق رخنه عرفان‌های کاذب هشدار می‌دهد که مجددا باعث به راه افتادن موجی از اقدامات سرکوب‌گرانه می‌شود. در اینجا لازم به توضیح است که سرکوب گروه‌هایی مثل جامعه بهایی و جامعه اهل تسنن که در حکومت علی خامنه‌ای حالت نهادینه شده دارد و نیازی به حضور مستقیم علی خامنه‌ای ندارد در اینجا در نظر گرفته نشده است.
به طور خلاصه، از نظر شکلی دقیقا یک الگوی برخورد در خصوص دو جریان روشنفکری با گرایش سیاسی و معناگرا اعمال گردیده است. حال سوال اینجاست که چرا جامعه جهانی، رسانه‌های غیر وابسته به حکومت اسلامی، فعالان حقوق بشر و سایرین کمتر حساسیتی نسبت به برخورد با طیف معناگرا دارند؟ سوال آنست که آیا ماهیت اعتراف اجباری تلویزیونی زشت و ناپسند است و یا این که چه کسی وادار به اعتراف تلویزیونی شده باشد نیز بر این موضوع تاثیرگزار است؟ فرضا چه تفاوتی بین اعترافات پخش شده از تلویزیون توسط فلان فعال سیاسی و محمدعلی طاهری وجود دارد که اولی رسانه‌ها را ماه‌ها و یا حتی سال‌ها به خود مشغول می‌کند اما از دومی کمتر کسی مطلع است. سوال دیگر آنست که آیا جعل سخنان یک فعال سیاسی از طریق فنون تدوین و قلب محتوای آن در برنامه هویت چه تفاوتی با سخنان پیمان فتاحی دارد که سر و ته آن زده شد و به اعتراف بر علیه خود تبدیل شد و از تلویزیون پخش شد اما بسیاری از خوانندگان این نوشته احتمالا از وقوع آن نیز بی‌خبر هستند؟
و باز سوال اینست که اکنون که به هر دلیل حکومت اسلامی تصمیم به آزاد کردن تعدادی از زندانیان گرفته است، چرا رسانه‌ها و به تبع آن ما خبری از زندانیان بهایی، اهل حق، دراویش و بسیاری افراد و گروه‌های گمنام دیگر که ظالمانه گرفتار زندان‌های علی خامنه‌ای هستند نمی‌گیریم؟

محسن نمکیان
یازدهم مهرماه 1392

استکهلم، سوئد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر