۱۳۹۲ بهمن ۱۳, یکشنبه

علی خامنه‌ای، گرفتار غولی که خود از چراغ بیرونش آورد

این نوشته مهدی خزعلی را بخوانید تا ببینید چگونه (ظاهرا) بزرگان نظام مثل موم در دست قدر قدرتهای پشت صحنه هستند كه نه نامشان را می‌شنویم و نه نشانی از آن‌ها موجود است.
به گمان من وضعیت علی خامنه‌ای نیز دقیقا به همین شكل است، او نیز در دام همین نیروهای پنهانی است، با این تفاوت كه علی خامنه‌ای از آن روی كه خودش این پیله را ایجاد كرده است، خودش هم شخصا مسئول عواقب آن است هر چند اگر كنترلی هم بر آن نداشته باشد، و حتی بیشتر، حتی اگر خود نیز اسیر پیله شده باشد.  شبیه به كسی كه كبریتی بر انبار كاه می‌افكند، و بعد اگر هم هزار وسیله اطفاء حریق به كار گیرد، باز مسئول آتشی است كه حتی دامن خودش را گرفته است.

و من مدت‌هاست که ریسمان‌های گره خورده به دستان علی خامنه‌ای را رصد می‌کنم، همان ریسمان‌هایی که به دستان عروسک گردان‌های خیمه شب بازی به نام «حکومت اسلامی» منتهی می‌شود. و باز بگویم که در هر حال علی خامنه‌ای را مسئول همه چیز می‌دانم.
و چه بسا همین باشد رمز در افتادن به قمار هسته‌ای (که اکنون می‌بینیم نانش را سرداران گمنام سپاه و دیگران می‌خورند) و چه بسا همین باشد رمز ظهور ناگهانی مجنونی به نام احمدی‌نژاد، تا شیرازه امور بیشتر و بیشتر به دست آن کسانی بیفتد که باید، طوری که گفته شده هنوز که هنوز است حسن روحانی را به وزارت اطلاعات راه نمی‌دهند!
داستان مهدی خزعلی هم از آنجا شروع شد که یک سایت وابسته به حکومت، مجموعه‌ای از اتهامات را به او نسبت داد، برخی مربوط به مسائل شخصی و خانوادگیش (که اگر هم صحت داشته باشد مطابق قوانین ایران جرم نیست) و برخی هم مربوط به اعتیاد، آن هم به شیشه! و داشتن بیماری روانی و ...

پس از انتشار دروغ و بهتان های سخیف، توسط یک سایت مدعی ولایتمداری، پرینت سایت مذکور را محمد حسین (فرزند آخر آیت الله) به نزد ایشان می برد و از بداخلاقی این جماعت گلایه می کند، پدر سخت آزرده می شوند و علی رغم اختلاف دیدگاه با حقیر، عزم جزم می کنند تا شخصاً پاسخ این سایت هتاک را بدهند...! از محمد حسین می خواهند با خبرنگاری برای مصاحبه هماهنگ نماید، و با سایت انتخاب هماهنگ شد، مسئول مربوطه در جلسه ای بود و آن شب فرصت مصاحبه پیدا نکرد، پدر تا ساعت 11 شب منتظر تماس خبرنگار بودند و گلایه کردند که چرا تماس نگرفت.
فردایش قرار شد خبرنگار با دوربین برود و فیلمبرداری کند، پدر گفتند لازم نیست، سئوالات را بدهند تا کتبی بنویسم، متن دروغ های سایت و سئوال ذیل آن ارسال شد، و گفتند تا بعد از ظهر بیایید و جواب را بگیرید!
راه بسیار دور است و دوکلام حرف، بیش نبود، لازم نبود از مرکز شهر تا دربند بروند، تلفنی با منزل آیت الله تماس گرفته شد و محمد حسین گوشی را برداشت و بصورت زنده سئوالات را از پدر پرسید و مکرر نقل کرد و مادر را به شهادت گرفت که کلمات را دقت کنید، یک واو پس و پیش نباشد، و این مصاحبه تلفنی به همت محمد حسین خزعلی ضبط و منتشر شد!
عین خواسته حضرت آیت الله خزعلی بود و نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، حتی معظم له اصرار داشتند، دفاع در برابر این تهمت های ناروا را پای دفاع از مواضع سیاسی مهدی نگذارند و در جمله آخر این را رساندند که مخالفت ها موجب نشود که از انصاف خارج و به افترا و بهتان روی آوریم! و صد البته نگران بودند که باز بیان اختلاف دیدگاه سیاسی برای من موجب دردسر و مزاحمت نیروهای اطلاعاتی نشود!
این حق مسلم معظم له است که از اندیشه خود دفاع کند و حق دارد که دفاع از فرزند در برابر تهمت را از دفاع از او در مواضع سیاسی تفکیک نماید، او بر این باور است که هاشمی ریشه فتنه است و من هاشمی را امید کشور می دانم، و هر دو باور تا وقتی متعرض هم نشده اند و آزادی یکدیگر را سلب نکرده اند محترمند، می ماند قضاوت، که کار تاریخ است!
او می فرمود: احمدی نژاد را خدا آورد و امام زمان او را تایید می کند و نامه ای دارند که بر این باورند که پیامی است از سوی بانوی دو عالم فاطمه زهرا سلام الله علیها که در آن به تایید رهبری و حمایت از احمدی نژاد تاکید شده است! و من به همه این نقل ها و خواب ها و نامه ها مشکوکم! روزی پدر سراسیمه مرا به حضور طلبیدند و به عنوان حجت بالغه فرمودند:" اگر حضرت زهرا (س) امر بفرمایند که از احمدی نژاد حمایت کنی، باز هم به هاشمی رای می دهی؟" و من عرض کردم که:" کنیز زهرای مرضیه هم اگر بگوید کافی است، اما این نقل ها و خواب ها دروغ و تزوبر و دکان فریبکاران است و بس...!" سال ها گذشت و آن موجود الهی و امام زمانی و مؤید حضرت زهرا(س)، شد جریان انحرافی! و گفت:" که اگر به ملاقاتم در بیمارستان بیاید راهش نمی دهم!"
من دوست دارم صله رحم کنم و دست پدر را ببوسم، گذر زمان مسائل را روشن می کند و آیندگان خواهند نوشت که هاشمی چند بار کشور را از ورطه سقوط و تجزیه نجات داد، اینبار هم هاشمی کشور را از خطر یک جنگ قطعی نجات داد، منتقدان هم بدانند، ما هاشمی را بت نمی کنیم، او هم مثل همه جایز الخطاست، ممکن است اشتباه کند و اشتباهاتی هم داشته است، ما می خواهیم از تفکر بت پرستی دور شویم، می خواهیم با همین مردم ممکن الخطا کار کنیم، چون با این اندیشه می توانیم نقدشان کنیم و خطایشان را اصلاح کنیم و پیروان فرد بی خطا، جرأت نقد ندارند، چون راهبرشان درتمام عمرکذشته یک خطا هم نداشته است، ما در همین دقیقۀ گذشته هم بی خطا نبوده ایم، مثل شما و مثل همه ما !
ما مردمی هستیم مثل همه، می خریم و می خوریم ، می دویم و می رویم، خور و خواب و خشم و شهوت داریم، حب جاه و مقام و مال در ما هم بیداد می کند - مثل همه! - اما به قانون پایبندیم و این قانون است که دست ما را بسته و اگر فرا قانونی شویم، ما هم یک دیکتاتور می شویم !
خیلی حاشیه رفتم، پس از انتشار مصاحبه درخواستی پدر، وسواس خناس که از ذکر نامشان پرهیز می کنم، هجوم آوردند که چه نشسته اید؟ حمایت شما از مهدی در برابر اتهامات واهی را به حمایت مطلق سیاسی برداشت کرده اند، شما حتی نباید از او در برابر تهمت و افترا دفاع کنید، و از اطلاعات تماس می گیرند و پدر از همه جا بی خبر می گوید من مصاحبه نکرده ام و منظورش همان قرار فیلمبرداری است و این تماس تلفنی ضبط شده و هماهنگ شده توسط محمد حسین را مصاحبه تلقی نمی فرماید.
جالب است که تماس چند ثانیه ای اطلاعات سر از تسنیم نیوز سپاه در می آورد! قبلاً هم تماس بازجوی من با محمد حسین تبدیل به یک مصاحبه کذب در تسنیم نیوز شد(علیه برادر) و تهدید که اگر تکذیب کنی دستگیرت می کنیم!
امروز هم بر تکذیب سخنانی مبادرت کرده اند که فایل صوتی آن موجود است و محمد حسین را مثل قبل تهدید می کنند، باز خناسان از ره رسیدند و با وقاحت تمام برادران را تهدید می کند که چنین و چنان می کنیم، در خانه پدری خیمه زده و کسی جرأت نمی کند حرفی بزند!
همین ها هستند که میان پدر و پسر فاصله انداخته اند، منافع تجاری شان به خطرافتاده و می خواهند مال التجاره (پدر) را سالم و مطیع روانۀ دیار باقی کنند و از سنگ قبرش نیز بهره برند، نگرانند که خدای ناکرده پدر با جناح قدرت زاویه ای حتی کمتر از دانه خردل پیدا کند و اینان نانشان آجر شود. و ما می خواهیم پدر با حق باشد، نه با قدرت !
حتی نامه ای که همشیره زاده در دفاع از دایی اش نوشت ، موجب فشار بیش از حد به او شد و ساعتی پس از انتشار تماس گرفت و گفت:" نمی دانی چه فشاری بر من می آورند برای این نامه!"
دردها زیاد است، به محمد حسین گفته اند اگر در این کار دخالت کنی پایت را از خانه پدری می بریم، چندی پیش هم او را به اعلام برائت تهدید کرده بودند و ناگزیر مصاحبه ای با صدای آمریکا داشت تا بگوید مواضع مرا به پای پدر نگذارید !
نمی دانم، چرا نمی توانیم با اندیشه متفاوت با هم صله رحم داشته باشیم؟ چرا به اندیشه هم احترام نمی گذاریم؟ چرا آزادی هم را سلب می کنیم؟ چرا اخلاق را زیر پا می گذاریم؟ و هزاران چرای دیگر...!
پدر جان؛ همیشه برایمان از میرزا جواد آقا تهرانی گفته ای که کفش جلوی پای مخالفینش جفت می کرد، حال انصاف داشته باش، من با تمام مخالفت شما و نفی و طرد و زندان و شکنجه و سلول انفرادیتان! باز کفش جلوی پایتان جفت کرده ام و دستتان را بوسیده ام و در بستر بیماری برای تقرب به خدای، بوسه بر کف پایت نهاده ام! کدام عامل به سیره میرزا جواد آقا هستیم!
شما که با پرخاش و تندی و نفی سخنان روز قبل خود، موجب آزردگی فرزندانتان می شوید یا فرزندانی که باز با ادب بوسه بر دستتان می سپارند.
کسی از شما نخواسته بود که مصاحبه کنید، این شما بودید که پس از مدت ها از دروغ های آن سایت آزرده و اصرار به مصاحبه داشتید، این تکذیب به چه معناست، آیا شما هم معتقد به مباهته هستید؟ یعنی تهمت و افترا را بر مخالفین جایز می شمارید، آنگونه که حسین شریعتمداری می گوید، هر چند در گذشته هم بارها مطالبی فرموده اید و بعد اضافه کرده اید که اگر از من نقل شود تکذیب می کنم و من نیز عرض کرده ام که در این تکذیب دو گناه کبیره است: 1- بهتان به غیر 2- دروغ
کسی مصاحبه شما را دال بر تایید مواضع سیاسی من نگرفت، همه می دانند که این واکنش شما در برابر دروغ ها و تهمت ها و نارواهای آن سایت هتاک بود و بس...!
همه می دانند که شما پشتیبان جبهه پایداری و مصباح و جلیلی و کیهان وپرتو و شریعتمداری هستید و من منتقد اینها...!
من شما را فقط درجایگاه پدر می خواهم و راضی به زحمت شما در هیچ امری نیستم! هر چند که محبت فرمودید و بارها و بارها از وزیر اطلاعات و رئیس قوه قضاییه پیگیر حق من بودید، این حق خواهی شما را ارج می نهم.
می دانید چه ظلمی بر من روا داشته اند و می دانم که برای مصلحت نظام سکوت می کنید! که حفظ نظام از اوجب واجبات است!
شما خود فرمودید که اگر رهبری مرا به جور و ظلم بخواباند و شلاق بزند، برمی خیزم و از او حمایت می کنم، چون حفظ نظام واجب است!
اما من حفظ نظام را در اصلاح رفتارها و عدالت اجتماعی می بینم، برای من نظام به معنای نظام ارزشی اسلام است، من هدف بعثت را اخلاق می دانم، نظام ارزشی ما اخلاق است، با این بد اخلاقی ها اسلام ترویج نمی شود، من بر این باورم که پیامبر هم فدای نظام ارزشی اسلام می شود و علی هم در این مسیر جان می بازد، و اگر اخلاق رفت، بهتر است که نام نظام را عوض کنیم و آبروی دین را نبریم.
پدرجان؛ تئوری حفظ نظام به هر قیمت، با شکست مواجه شده است و دیگر از نظام اسلامی چیزی نمانده است، جوان ما از دین حاکمان بیزار و گریزان است، از دروغ و دغل و تزویر و ریا خسته شده است، اگر می خواهید حاصل کار 35 ساله خود را ببینید، به مسجد بروید، چقدر آدم زیر 35 سال در صف نماز است! محصول شما نماز نمی خواند!
ما می خواهیم جوان را با نماز آشتی دهیم، اگر بگذارید !
والسلام علی من اتبع الهدی
مهدی خزعلی
1392/11/13

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر