۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

حیات جنبش سبز

به عنوان کسی که در ایران زندگی نمی‌کند و به عنوان کسی که همواره به رسانه‌ها با دیده شک نگاه کرده است، تصویر روشنی از واقعیت موجود در ایران و به طور مشخص میزان حیات و بقای جنبش سبز در ذهن نداشتم. این تصویر روشن که منظور من است چیزی نیست که از طریق آن چه رسانه‌ها مستقیما می‌گویند به دست آید.
موضوع بیست و پنج بهمن بد جوری چرت حضرات را پاره کرد.  درخواست مجوز راهپیمایی حرکتی بسیار هوشمندانه بود تا هم عمق مکر سران حکومت در مصادره کردن اتفاقات کشورهای عربی را باطل کند، و هم انرژی حاصل از حرکت مردم کشورهای منطقه را به حرکت مردمی ایران تزریق کند.
و فریب حکومت باطل شد و از همه عصبی‌تر رهبر مسلمین جهان!

آن واکنش‌های تند در مجلس و واکنش هماهنگ بسیاری سیاستمداران فرصت طلبی که خود را بی طرف می‌گیرند تا ببینند کدام طرف پیروز می‌شود و پر شدن رسانه‌های حکومتی از موج تخریب و انکارگری و ... نشانه بارز اخم کردن دیکتاتور در پشت صحنه است.
در نظام‌های فرقه‌ای مثل جمهوری اسلامی چنین هماهنگی زمانی حاصل می‌شود که سرکرده فرقه پشت موضوع باشد. در نظام تملق و چاپلوسی فرقه‌ای، مسابقه‌ای در همشکل نشان دادن خود با سرکرده در جریان است. در این میان هر که بیشتر عصبی باشد، غیرتی‌تر و به سرکرده نزدیک‌تر است. همه امید این افراد ریاکار این است که معظم له ببینند و یا بشنوند.
و این معنای آن مرگ بر این و آن گفتن‌های داخل مجلس و لعن و نفرین کردن‌های داخل رسانه‌ها و بیرون آمدن مارهای خفته در لانه و شکستن سکوت فرصت طلبانه آن‌هاست. که اگر ابراز وفاداری نکنند، در زمانی که سرکرده عصبانی است، دیری نخواهد پایید  که غیر خودی محسوب خواهند شد.

جالب است که چنین هماهنگی حتی در مسائل کلان و بسیار با اهمیت کشور مثل طرح هدفمندی یارانه‌ها به وجود نمی‌آید. این به این معناست که خوف از جنبش مردمی ایران بسیار بیشتر از آن چیزی است که من شخصا تصور می‌کردم. اهمیت این حرکت در ذهن خامنه‌ای بیشتر از طرح هدفمندی و امثال آن است. این دم خروسی است که همه قسم‌های حضرت عباس حسین شریعتمداری و دیگران را بی اثر می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر