زنی
سیه چرده، با لباسهای رنگارنگ آفریقایی که به روانی انگلیسی صحبت میکند؛ اینها اولین
اطلاعاتی بود که از برخوردهای اولیه از این همکلاسیم به من رسید، اما به مرور متوجه
شدم که ماریان، انسانی به واقع متفاوت است.
همانطور که خیلیها میگویند، من هم بعد از ازدواج توجهم به مسائلی جلب شده است که قبلا هیچ توجهی به آن نداشتم. مسائل زنان یکی از همین مسائل است، از این روی که فاطمه مدتها بر این موضوع متمرکز بوده است و حال در این زاویه به نوعی معلم من هم شده است. او (به نظر من به درستی) معتقد است که مادامی که خود انگاره زنان درباره خودشان تغییری نکند، تغییری برایشان حاصل نمیشود. این بحث مفصلی دارد و به نظرم بهتر است خودش در این خصوص بنویسد، شاید هم از او بخواهم به عنوان نویسنده میهمان! مختصری در این خصوص بنویسد تا در این جا منتشر کنم.
به
نظر من ماریان یکی از آن زنان است که خود انگارهاش درباره خودش حالت جهش یافته پیدا
کرده است. زنی به واقع فعال، جدی و همواره آماده ایجاد کردن تغییر، آن هم به شکل عملی.
آن چنان پر انرژی و با حرارت حرف میزند که قادر است به راحتی ما را نیز به راحتی با
خود همراه کند. هنوز از راه نرسیده و بر خلاف خیلیها که تا یکی دو سال به آن چه دولت
سوئد برایشان تصمیم گرفته تن میدهند، او روند تغییر را شروع کرده است، دارد به شهری
بهتر نقل مکان میکند. کمتر کسی به این سرعت به این فکر میافتد. روال نقل مکان مقداری
سخت است اما او بر مشکلات غلبه کرده است.
داستان
زندگیش نیز جالب است، چیزی که به نظر من و فاطمه بی تاثیر در تغییر خود انگارهاش نیست.
اهل لیبریاست (کشوری در غرب آفریقا). کشورش درگیر جنگ میشود، به ناچار به منطقهای
در مرز با کشور همسایه میرود و پناهجو میشود. چند سال در این وضعیت میماند و بعد
به گامبیا میرود. ده سال هم در آن جا و اکنون سوئد. او هفت بچه دارد و همه این مسیر
را با بچههایش طی کرده است. الان هم با بچههایش اینجاست، و هر موقع که پیش میآید
با اشتیاق آنها را به ما معرفی میکند.
چند
روز پیش به دنبال این بود که برای کمک به زنان کشورش فعالیت کند. از جلسهای آمده بود.
در جلسه قول داده بودند که او را در این مسیر یاری کنند. آن چنان با حرارت و البته
با احساس از وضعیت زنان کشورش میگفت که اگر ملاحظات دیگر نبود، ممکن بود من هم به
دنبالش بروم! او به ما میگفت که شما نیز باید برای مردم کشورتان فعالیت کنید، و البته
میدانست و میگفت که مشکلات کشور شما خیلی متفاوت از مشکلات کشور اوست.
این
را در مقابل زنان مشابه او (و به طور کلیتر انسانهای در وضعیت او) می گذارم، او همواره
در حال مبارزه است برای رسیدن به اهدافش، اهدافی که به وضوح بالاتر از خواستههای یک
انسان معمولی است. اما در نقطه مقابل بسیاری به همان حقوق دولت سوئد و همان زندگی معمول
و راحت قانعند. تغییر خودانگاره یک انسان واقعا چقدر میتواند به تغییرات منجر شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر