یک توضیح:
مجموعه نامه نگاریهای من به علی خامنهای، نه از این روست که او آنها را
بخواند و تغییری در او حاصل شود، بلکه از این بابت است که مخاطب مستقیم و معلوم
داشته باشد تا اگر در آن حقانیتی است، این حرف حق مستقیم و بی پرده خطاب به آن کسی
که آن را پایمال کرده است «گفته شده باشد». من این «گفته شدن» را مهم میدانم و از
این روست که این مجموعه نامه نگاریها به تناسب اتفاقاتی که میافتد ادامه خواهد
یافت.
و دلیل نگاشتن این نوشته، اتفاقی است که هفته گذشته خبرش به رسانه ها رسید اما
در هیاهوی مسائل سیاسی روز و رای اعتماد، مطابق معمول، گم شد: تلاش برای گرفتن حکم
ارتداد برای کسی که به دلیل اعتقاداتش و محبوبیتش مغضوب حکومت ظلم شده است.
رهبری حکومت تهی از اندیشه جمهوری اسلامی، آقای خامنهای
داستان حذف فیزیکی افرادی که برای حکومتهای دیکتاتوری «خطر» محسوب میشوند نه
با حکومت شما شروع شده است و نه احتمالا با رفتن شما پایان مییابد. نمونه این
گونه جنایات در دوران معاصر فراوانند: استالین و صدام و پینوشه و بشار اشد. اما
قتل دگراندیشان به اتهام ارتداد از آن رفتارهایی است که مشابه آن را میتوان فقط
در دنیاهای نامتمدنی چون حکومت طالبان و یا در دوران تاریک قرون وسطای اروپا پیدا
کرد، همان دنیای عقب ماندهای که حکومت شما نیز در آن جاری است.
طی هفته گذشته گزارشهایی درباره وضعیت آقای محمد علی طاهری، رهبر عرفان حلقه، منتشر شد که نشان از تلاشهای ماموران شما برای اخذ حکم ارتداد برای آقای طاهری دارد. با برنامهای که روز گذشته از شبکه خبر پخش شد، با عنوان عرفان های بازاری، که در تیتراژ آن تصاویری از آقای طاهری پخش گردید، بخشی دیگر از پازل مرسوم حکومت شما تکمیل شد. البته این داستان جدیدی نیست، و همان روالی است که حکومت شما برای بسیاری دیگر از قربانیان خود هم طی کرده است. اما سوالی در این میان است که تامل در آن نوری بر هزار توی تاریک وجود شما میاندازد.
«ارتداد» در تعریف کلی برگشتن کسی از راه خداوند است و به تعبیر متشرعین
اسلامی برگشتن از اسلام (و اعلان آن) و عوض کردن دین؛ و البته مفهوم آن در حکومت
ولایت فقیه هر گونه نقد به باورهای خشک امثال شماست، حتی اگر قربانی شما به صراحت
بگوید که مسلمان و شیعه است و هر چند واقعا هویت خود را هم مسلمان و شیعه بداند.
اما حتی اعتقاد درونی و عمیق خود شخص به مسلمان بودن و شیعه بودنش هم برای این که
از نگاه حکومت شما مرتد محسوب شود کفایت نمیکند. در عوض، آن چه مهم است یک مرجع
بیرونی است که به خود حق میدهد درباره اعتقادات دیگران قضاوت کند و مرتدشان
بداند. حکم ارتداد هم که اعدام است.
آقای خامنهای!
سوال کلیدی آن است که چرا ماموران شما برای گرفتن حکم ارتداد به جای آن که به سراغ
شما، یعنی «ولی امر مسلمین جهان» بروند سراغ «سایر» به اصطلاح علما میروند؟
برای دریافتن جایگاهی که تئوری ولایت فقیه برای ولی فقیه قائل است گفتنیها به
میزان کافی گفته شده است. در یک کلام ولی فقیه واسطه خداوند و انسانهاست. نه این
موضوعی است که من بخواهم برای اثبات آن از لابهلای حرفهای شما و طرفدارانتان سند
بیاورم و نه مسئلهای است که سیستم تبلیغاتی شما از تکرار با صراحت آن ابایی داشته
باشد یا شرمسار گردد. در حکومت ولایت فقیه، این شما و فقط و فقط و فقط شما هستید
که حق دارید در موضع هدایت مردم به سمت خداوند و رساندن پیام او به مردم قرار
داشته باشید.
اما هر تعریفی از ارتداد را که بخواهیم بپذیریم، قاعدتاً در حکومتی که شما
ولی فقیه آن هستید هیچ کسی کارشناسانهتر، دقیقتر و موشکافانهتر از شما نباید
بتواند درباره مرتد بودن اشخاص حکم صادر کند. اگر بحث خارج شدن از راه خدا را مبنا
بگیریم، این شما هستید که مدعی قرار داشتن بدون تردید در مسیر خدا هستید و علی
الاصول بهترین تشخیص را در مورد خارج شدگان از راه خداوند را بایستی داشته باشید.
اگر موضوع به اسلام شناسی (با تعریف خشک شما متشرعین از اسلام) محدود شود، باز این شما هستید که مدعی قرار
داشتن در قله رفیع رهبری مسلمین جهان هستید. و اگر آن طور که اکنون اینچنین است،
مخالفان شما یا (مثل آقای طاهری) هر کسی که درصد محبوبیتش به سطحی خطرناک رسید
مرتد محسوب شود، باز این شما هستید که منطقا در مرکز تشخیص مرتد بودن این افراد
قرار دارید. ضمن این که اعلان ارتداد این افراد توسط شما دیگر آب پاکی را بر دست
ماموران شما خواهد ریخت و شبیه به جنایات قتلهای زنجیرهای میتواند کار را یکسره
کند.
آقای خامنهای!
بر مبنای شواهد متعدد شکی نیست که سر رشته برخورد با دگراندیشانی که بر آنها
نام «فرقه» نهادهاید، در دست شخص خود شماست. این قطعیت در کلام من، محصول حدود شش
سال نگاه ممتد و دنبال کردن رفتار حکومت شما در برخورد با معلمین معنوی در داخل
ایران و همچنین تلاش جاهلانهتان برای قطع دسترسی مردم ایران به تفکرات زندگی بخش
اساتید معنوی جهانی است. طی شش سال گذشته، انواع و اقسام فرضیات و تئوریها در
خصوص این که اینگونه برخوردها از کجا ریشه میگیرند مطرح شده و مدام محک خوردهاند.
این گونه نیست که چون همه چیز در ایران در نهایت به شما ختم میشود، به تبع این
الگوی البته صحیح، من نیز سر رشته برخورد با جریانات معنوی را در دست شما بدانم.
برای پرهیز از خطاهای ذهنی در تحلیل، برای مدتها من نیز بر تئوری «گروه خودسر» در
داخل وزارت اطلاعات متمرکز بودم اما کار به جایی رسید که اصرار بیشتر بر آن تئوری،
منطقاً غیرممکن و به دور از حقگرایی بود. جان کلام این که، اکنون برای من مسلم
است که حضور شخص شما در موضوع برخورد با معلمین معنوی حضوری مستقیم، لحظه به لحظه
و با دقت در جزئیات است و نه صرفاً حضوری راهبردی و استراتژیک.
با همه اینها، همانگونه که سالها قبل درباره آقای پیمان فتاحی (رهبر جمعیت
الیاسین) رخ داد، میبینیم که ماموران شما، همان کسانی که مستقیم از خود شما
فرمان میگیرند، برای گرفتن حکم ارتداد آقای طاهری به سراغ مراجع میروند! شما می
خواهید خود را از مصیبت کسانی که هم از خداوند سخن می گویند و هم محبوبتر از شما
هستند خلاص کنید چرا که این افراد را چونان ابراهیم میبینید که با تبر به جان بت
شما افتادهاند. اما همزمان نمیخواهید مسئولیت به مسلخ فرستادن آنها را نیز
بپذیرید. این دقیقا همان فریبی است که در روایت مسیحیت از روزهای آخر عیسی ابن
مریم، فرماندار روم به کار بست تا حکومت خود را حفظ کند: او صدور حکم ارتداد را به
مراجع دینی زمان خود سپرد. و این چنین شد که هم آن فرماندار رومی و هم آن مراجع
دینی تا ابد ملعون بیشمار پیروان مسیحا هستند، گو این که در زمان انجام این
اقدامات پیروان مسیحا بسیار اندک بودند. اکنون نیز کوته بینانه فکر میکنید که میتوانید
دست خود را از خون بشویید و مسئولیت آن را برگردن دیگران بیاندازید و به این شکا
حکومت خود را حفظ کنید؟
و در حیرتم از آن به اصطلاح مراجعی که یا چنان مرعوب امنیتیهای متصل به بیت شما
هستند که جرات مقاومت در برابر آنها را ندارند، و یا چنان نادان و جاهل هستند که
پشت صحنه این فریبکاری را نمیبینند. و در افسوسم برای آن کسانی که چنین افرادی را
«مرجع» خود میدانند.
آیا واقعا فکر میکنید میتوانید با مکر و فریب از زیر بار مسئولیت این گونه
اعمال خود فرار کنید؟ داستان شما و کسانی که اینچنین به دعوت شما روح خود را میفروشند
و آن را با آتش تغذیه میکنند مرا به یاد این آیات از قرآن میاندازد.
و
همگى در برابر خدا ظاهر مىشوند پس ناتوانان به گردنكشان مىگويند ما پيروان شما
بوديم آيا چيزى از عذاب خدا را از ما دور مىكنيد؟ مىگويند اگر خدا ما را هدايت
كرده بود قطعا شما را هدايت مىكرديم چه بىتابى كنيم چه صبر نماييم براى ما يكسان
است ما را راه گريزى نيست.
و
چون كار از كار گذشت [و داورى صورت گرفت] شيطان مىگويد در حقيقتخدا به شما وعده
داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف كردم و مرا بر شما هيچ تسلطى
نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم نموديد پس مرا ملامت نكنيد و خود را
ملامت كنيد من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس من نيستيد من به آنچه پيش از
اين مرا [در كار خدا] شريك مىدانستيد كافرم آرى ستمكاران عذابى پردرد خواهند
داشت. (ابراهیم، 21 و 22).
محسن نمکیان
بیست و ششم
مرداد 1392
استکهلم
* این نوشته
بیانگر دیدگاههای شخصی من است و ارتباطی به عضویت من در جمعیت الیاسین ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر