۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

نامه ششم من به علی خامنه‌ای



آقای علی خامنه‌ای، شما یک رهبر نیستید!
ریشه بی عدالتی افسار گسیخته ساری و جاری در حكومت شما آن است كه شما از جنبه‌های مختلف، سر جای خودتان، آنجایی كه عادلانه است كه باشید، نیستید.
می‌خواهم در این نوشته نگاهی به زندگی برخی از رهبران بزرگ بیاندازم، باشد كه یادآوری باشد بر شما. شمایی كه با غصب ظالمانه رهبری یک مردم، با كشتن یا به زندان انداختن و ایجاد محرومیت برای بسیاری، با تمام وجود سعی در حفظ این مکان غصبی دارید. قربانیان شما هم در این راه همه كسانی هستند كه یا آگاهانه بر این رهبری دروغین شما تاخته‌اند، و یا آن كه كاری به دفتر و دستك شما نداشته‌اند اما شما متوهمانه آن‌ها را دشمن خود پنداشته‌اید و به عقوبت دچارشان كرده‌اید.
باری، اولین ویژگی رهبران بزرگ، بزرگی و عظمت روح آن‌هاست. بزرگی كه از درونشان می‌جوشد، و خود به خود و به شكل طبیعی به تجربه اطرافیانشان در می‌آید. مردم هم كه به شكل فطری كمال جو هستند جذب بزرگی ایشان می‌شوند. زندگی پیامبران، نمونه‌های عالی چنین بزرگی است، با آنكه جسم آن‌ها از میان ما رفته، اما بزرگی آنها كماكان جاری است. در كتب عهد قدیم و جدید، تورات و انجیل، و قرآن، كه برای من آشناتر هستند، این بزرگی موج می‌زند. مزامیر داود، فقط و فقط محصول یك هستی با عظمت است، یك روح جوشان. همچنین است كلام موسی و انجیل مسیحا و قرآن. و آن روح بزرگ خود می‌داند كه كجا حضور دارد و از این روست كه قاطعانه می‌گوید اگر همه هم جمع شوید یك جمله مثل این نمی‌توانید بگویید. كلامی كه در یك روح بزرگ ریشه دارد موثر است، حركت دهنده و راهبردی است، روح شنونده را به یاد بزرگی از یاد رفته‌اش می‌اندازد و از این رو شیرین و دلربا هم هست و اگر قرار باشد هولناك باشد نیز، آنچنان است كه هست.
اما بزرگی شما، نه در روحتان، بلكه در توهم سازی دستگاه تبلیغاتی‌تان است. غیر از آن، اگر صبح و شب به طرق مختلف از بزرگی شما نگویند، اگر قدرت حكومتی شما را از شما بگیرند، كلام شما هیچ نفوذی دارد؟ آیا اگر مثلا شما بگویید كه مطبوعات لانه دشمن هستند، مردم خود به خود خواندن آن را متوقف می‌كنند و یا بایستی به زور داغ و درفش و توقیف مردم را مجبور كرد كه آن را نخوانند؟
پیامبران به كنار، آیا كلام شما قدرت نفوذ كلام متفكرانی چون دكتر شریعتی، كه به گمان من جرعه‌ای از آن روح بزرگ را نوشیدند را داراست؟ آیا، به خصوص در چند سال اخیر، كلام شما بجز مجموعه ای از موضع گیری های بعضا سخیف سیاسی بوده است؟ آیا عباراتی كه از دهان شما بیرون می جهد، عباراتی چون "مثل سگ دروغ می گویند" یا "غلط كرده‌اند كه گفته اند" یا امثال این‌ها كه به بیان یك "ظاهرا" رهبر در می‌آید، چیزی جز نشانه‌های زوال روحی شماست؟
بزرگی شما، اگر بتوان آن را بزرگی نامید، نه ذاتی بلكه تصنعی است. چون در جایگاه واسطه بین خدا و مردم نشسته اید، سزاوار است كه باز انبیا را به عنوان الگو و نمونه ذكر كنم. یك انسان بزرگ قادر است از هیچ، همه چیز بسازد. می تواند حتی از زیر صفر، از دل محدودیت ها شروع كند و همه كار كند. موسی قاتلی فراری محسوب می‌شد وقتی كه با یك همراه و یك عصا به قلب خطر وارد شد. موجودی او در واقع همان روح بزرگش بود. و هم او بود كه از هیچ همه ساخت و قومش را آزاد نمود. و همان روح بزرگ است که باعث می‌شود از موسی کماکان و بعد از هزاران سال به بزرگی یاد می‌شود.
مسیحا هم جز مسح شدن به آن روح بزرگ چیزی نداشت. او هم می‌بایستی با محدودیت‌ها شروع كند، ولادتی پر ابهام، آمده از محله ای بدنام، ساده و بی آلایش بر خلاف آنچه از پادشاهی كه منتظرش بودند انتظار می‌رفت و در نهایت ساختارشكنی های پی در پی. اما چه شد؟ قرن‌های می‌گذرد و کماکان از او به بزرگی یاد می‌شود و دشمنانش منفور جهانیاناند.
محمد که بود و چه داشت؟ هیچ! او نیز با محرومیت‌ها آغاز کرد، در مقابل همه قدرتمندان عصر خودش و می‌دانیم که چه شد.
من عمیقا معتقدم که اگر هر کدام از این بزرگان امروز در جایی از این جهان حاضر شوند، باز همان خواهند کرد. باز قادرند از هیچ، همه چیز بسازند. باز می‌توانند به تناسب زمان و مکان به گونه‌ای سخن بگویند و به گونه‌ای عمل کنند که روح مخاطبان خود را به خروش آورند چرا که همگی ریشه در روحی بزرگ و واحد دارند.
اما شما غیر از توهمات ساخته شده برایتان چه دارید؟ هیچ اندر هیچ! باور ندارید امتحان کنید. خدم و حشم خود را مرخص کنید، ظاهر خود را تغییر دهید و به جایی بروید، جایی که مردم پیش زمینه‌ای از او که در مقابلشان است نداشته باشند. اگر توانستید مستقلاً و با تکیه بر خودِ خودِ خودتان حرکتی در آن‌ها بدهید، آگاهی آن‌ها را به سمت متعالی شدن حرکت دهید، جریانی زنده را در زندگیشان فعال کنید طوری که حتی بدون وجود شما هم آن جریان را دنبال کنند، اگر قادر به ایجاد چنین تحولاتی بودید، اولین ویژگی رهبری را دارید. اگر توانستید اعمال اقتدار کنید، نه اقتدار فیزیکی بلکه اقتدار آگاهی، اقتداری از جنس دانایی و خرد، اگر توانستید تعلیمشان بدهید، اگر توانستید گره‌های ذهنیشان را باز کنید، اگر توانستید سوالاتشان را پاسخ گویید، در این صورت حداقل صلاحیت‌های رهبر بودن را دارید. افسوس که شما تهی از این هستید. کافی است کسی به پایگاه اینترنتی پر زرق و برق شما سری بزند؛ جایی که علی الاصول ویترین رهبری شماست. خلاقیت در کلام شما مرده است و گویی زیر خروارها خروار خاک دفن شده است. کلام شما تکرار مکررات است به گونه‌ای که این که چه خواهید گفت کاملا قابل پیش بینی است. کلام شما فقط و فقط یک الگوی واحد را دنبال می‌کند، و از همه متاسف کننده‌تر به شدت آغشته به فریبکاری جاهلانه است. معنوی‌ترین بخش کلام شما هم که قرار است راهبرد کننده پیروانتان باشد محدود شده به تکرار فتواهایی که دیگران گفته‌اند، آن هم درباب طهارت و نجاست، احکام لمس و نگاه کردن به آلت مصنوعی و مراوده با پیروان ادیان دیگر (مزین شده به برچسب ضاله مضّله) که حکم همه این‌ها نیز با نوع تفکر امثال شما‌ها از قبل معلوم است. یا حداکثر تکرار حوادث تاریخی، مثل زندگی علی عموماً با هدف شبیه کردن شرایط روز با آن وقایع و بهره‌برداری‌های سیاسی.
یک رهبر، راهبرد کننده پیروانش در همه ابعاد وجودی است. شما، اگر یک رهبر واقعی هستید، بایستی بتوانید ذهن مخاطبان خود را فعال کنید و اولین قدم این فعال شدن، توانمندی در سؤال پرسیدن است. اگر علی می‌گوید «از من بپرسید، قبل از آن که مرا از دست بدهید»، این دعوت به سؤال پرسیدن ناظر به حقیقتی شگرف است، ناظر به قابلیت او در رهبری و ناظر به اعتماد او به آن روح بزرگی که پشتیبان او بود. این را تمدن امروز هم به خوبی فهمیده است، در قالب آزادی بیان.
آزادی در سؤال پرسیدن تضمین کننده شکوفایی ذهنی یک جامعه است. و برای سؤال شونده هم فرصتی مغتنم است در نشان دادن توانمندی ذهنی خود. شما با بستن فضای جامعه، رهبری ذهنی مردم را به سمت کورذهنی، به سمت پرورش و رواج خرافات و به سمت مقدس‌سازی نامقدسات راهبرد کرده‌اید. و این نه آن رهبری است که فرزانگان به آن رغبت داشته باشند، هرچند روز و شب خود را فرزانه بدانید.
و شما به خوبی متوجه این خلاء در روح خود هستید. از این روست که در برخورد با بزرگان معنوی معاصر، چون از نظر درونی خلع سلاح هستید، جاهلانه می‌خواهید از همان طریقی که در آن قوی هستید جایگاه خود را حفظ کنید. با حذف فیزیکی، سرکوب، تخریب و تحریف و جعل از طریق کار رسانه‌ای. این همان روشی است که همه "نادانان خود فرزانه پندار"، هزاران سال است تکرار و تکرار می کنند و همواره هم شکست خورده‌اند.
آری جناب آقای خامنه‌ای! آن فرزانگی که می‌گویند شما دارید، فقط در توهمات شما و اطرافیانتان عینیت دارد و الٌا در عالم واقعیات به علت جهالت ورزی شما در عالم رهبری، به دلیل صغیر بودن روحی که در شماست، به علت خودخواهی‌هایی که خود را در پشت تعالیم مندرس مذهبی مخفی کرده است و به علت کوچک بودن دنیایی که ذهن خود را محدود به آن کرده‌اید ما کشور و مردمی را می‌بینیم که در همه ابعاد درونی و بیرونی معلوم نیست که به کدام سمت می‌روند.
و اما داشتن روح بزرگ تنها خصوصیت یک رهبر نیست. پیروان یک رهبر واقعی، اجزای بدن او هستند. چنین رهبری از رنج و مشقت مردمش، رنج می کشد و در عذاب است. چنین رهبری نمی‌تواند خود در رفاه و نعمت باشد در حالی که مردمش زیر فشار خرد کننده زندگی روزمره در حال له شدن هستند. چنین رهبری نمی‌تواند بهترین امکانات پزشکی را در اختیار داشته باشد وقتی مردمش به داروهای حیاتی‌شان دسترسی ندارند. این نمی‌تواندها که می‌گویم، از جنس ریاکاری و تزویر نیست. این نمی‌تواند‌ها از جنس خطابه دادن و دستورهای کور دادن به مسئولین، که عملی‌ هم نمی‌شوند نیست. این نمی‌تواند‌ها از جنس واقعیت است: یک رهبر واقعی همانقدر از رنج مردمش در عذاب است که از قطع شدن دستش در عذاب است، چرا که مردم یک رهبر واقعی، جزئی از وجود او هستند.
جناب آقای خامنه‌ای، اگر مردم یک جامعه در حال غرق شدن در بی اخلاقی‌ها، فساد و امثال این‌ها هستند، رهبرشان میلیون‌ها برابر بی اخلاق‌تر و فاسد‌تر از آن‌هاست. چرا این را نمی‌توانید بفهمید و یا اگر می‌فهمید چطور می‌توانید چنین واقعیت هولناکی را ببینید اما به روی خودتان نیاورید؟
می‌دانم که شما مبتلا به بیماری هستید و قاعدتاً مکانیزم دقیق، پیشرفته‌ و گرانقیمتی برای تحت نظر داشتن بیماری شما طراحی شده است. یک رهبر واقعی همین حساسیتی که برای سلامت خود دارد را برای راهبرد مردم تحت حکومت خود دارد. برای یک رهبر واقعی، به خصوص وقتی ادعاهای بزرگ و محیر‌العقول معنوی هم دارد، فروپاشی فرهنگی مردمش چونان سرطانی است که باید با همان دقتی که به سلامت جسم خودش می‌پردازد علاج شود. آیا شما حقیقتاً اندک حساسیتی به این سرطانی که بر وجود فرهنگ مردم شما (و در واقع بر خود شما) افتاده است دارید؟ خیر! این سرطان به حال خود رها شده و شما در عوض، همه تمرکز خود را بر همان اولویت‌هایی گذاشته‌اید که همه خودکامگان تاریخ که بویی از حقیقت رهبری نبرده‌اند گذاشته‌اند. و مگر خودکامگی چیست؟ جز از آنست که به فکر سلامت خود هستید و اما مردمتان را رها کرده‌اید؟
شما، جناب آقای خامنه‌ای، یک رهبر نیستید و این جایگاهی که تصرف کرده‌اید غصبی است. شما خوب بلدید که در فتواهای کپی شده از دیگران، به مردمتان بگویید که نماز در مکان غصبی مقبول نیست. اما ذهن و قلب و روح شما هم مثل عنوانهای حکومتی‌تان مستقر در مکانی غصبی است و از این روست که روح نماز، یعنی ارتباط الهی، ممکن نیست در شما برقرار باشد. و روحی که به بالا وصل نباشد چگونه ممکن است محصولات بزرگ از خود به جای بگذارد؟ گره کار شما در اینجاست، گرهی که با هیاهوهای امامان جمعه و حضرت آقا گفتن‌های کیهان و صدا در گلو انداختن‌های مجری‌های صدا و سیما (زمان گفتن نام شما) و با نصب تصاویر غول پیکر شما بر در و دیوار شهرها و امثال این نمایش‌ها قابل باز شدن نیست.
محسن نمکیان
یازدهم مرداد ماه 1392
استکهلم
* این نوشته بیانگر دیدگاه‌های شخصی من است و ارتباطی به عضویت من در جمعیت ال‌یاسین ندارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر