۱۳۹۸ آبان ۱۰, جمعه

صحنه‌گردانان پشت صحنه منازعه دیو و فرشته در بهمن پنجاه و هفت

برای من که زمان انقلاب شش هفت ساله بودم، نظام شستشوی مغزی جمهوری اسلامی انقلاب را به صورت یک معادله تک مجهولی ساده تعریف کرده بود. یک شاه بود که دیو بود و یک خمینی که فرشته بود. مردم هم شاه را بیرون انداختند. زمانه اما الان به کلی متفاوت شده است:
اول این که آنچه امروز ما از این نظام خودمان تجربه می‌کنیم، از فساد در ابعاد مختلف تا ظلم، تا دیکتاتوری و از بین بردن آزادی‌ در ابعاد مختلف و ... به مراتب از آن‌ چه نظام رسانه‌ای حکومت ولایت فقیه درباره حکومت شاه به ما می‌گفتند (که بدون شک بزرگنمایی واقعیت بود) شدید‌تر است.

دوم این که به لطف خارج شدن انحصار رسانه‌ای از دست حکومت ایران و به خصوص یکی دو سال اخیر رسانه‌های خارج از ایران روایت خودشان را از نحوه شکل گیری انقلاب و پیروزی آن ارائه می‌دهند. هر چند این روایت‌ها گاه به وضوح سو دار و طرفدارانه است اما در هر حال رگه‌هایی از واقعیت را هم در دل خود دارند.
همزمان دستیابی این رسانه‌ها به تصاویر آرشیوی صدا و سیما جنبه‌هایی از حرکت‌ها، صحبت‌ها و موضع‌گیری‌های انقلابیون و در راس آن‌ها آقای خمینی و از طرف دیگر مصاحبه‌های شاه با رسانه‌های خارجی را به ما نشان می‌دهد که بدون شک مسئولان نظام به هیچ وجه مایل نیستند عمومی شوند چرا که مایه شرمساری آن‌هاست.
سوم این که همین رسانه‌ها و البته رسانه‌های اجتماعی صدای تاریخ دانان مستقل را به گوش ما می‌رسانند، کسانی که نشان می‌دهند وقوع انقلاب و چرایی آن بسیار فراتر و پیچیده‌تر از معادله ساده «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» بوده است و پارامترهای دیگری هم در این موضوع دخیل بوده‌اند من جمله تماس‌های آیت الله خمینی با دولت‌های خارجی و به خصوص قرار و مدار‌ها با آمریکایی‌ها، ناراضی بودن آمریکایی‌ها از بالا بودن قیمت نفت، مریض بودن شاه، فریبکاری‌های انقلابیون در وعده دادن‌های دروغین و ...
و نهایتا این که با از دست رفتن انحصار رسانه‌ای حکومت از یک سو و زوال گفتمان انقلاب، با واقعیت‌های زندگی در زمان شاه آشنا شده‌ایم که به درست و یا غلط اکنون به آرزویی برای بسیاری مردم بدل شده است.
این روزها مشغول خواندن کتاب ولایت فقیه آقای خمینی هستم. چه نیکو گفت آقای دکتر میلانی (و برخی دیگر) که شاه بایستی اجازه می‌داد تا این کتاب در دانشگاه‌ها تدریس شود! من نمی‌دانم سطح آگاهی سیاسی دانشجویان در آن زمان در چه حدی بوده است اما شکی نیست که آشنا بودن با نظرات آقای خمینی و دیدگاهی که او در باره حکومت داشت می‌توانست در مسیر انقلاب مخربی که در پیش بود تاثیر گذار باشد.
در یک فقره آیت الله خمینی پس از یک پاراگراف نقد به سیستم قضایی حکومت شاه به این که بررسی پرونده‌ها زمانبر است و بعد سال‌ها به جایی نمی‌رسد و با پول می‌توان حکم قاضی را خرید و ... (که گویا روایت دقیق سیستم قضایی جمهوری اسلامی نیز هست) الگوی خود را از چگونگی عملکرد قوه قضاییه در حکومت ولایت فقیه ارائه می‌دهد. این که به سبک صدر اسلام قاضی بنشیند و طرفین دعوا بیایند و قاضی درجا حکم بدهد و اجرا کند! آقای خمینی در کتابش از اجرای حدود و قطع کردن دست و شلاق زدن دفاع می‌کند. اما همین آقای خمینی در نوفل لوشاتو حرفهای دیگری می‌زد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر