من
شخصا معتقدم که ریاست دایره مذاهب، یعنی همان مجموعهای که مسئول برخورد با
جریانات معنوی است، شخص علی خامنهای است. اما در زمان نگارش این متن و متون مشابه
بهتر میدیدم که اشاره مستقیمی به این موضوع نکنم.
ریاست
دایره مذاهب حکومت اسلامی!
از
آخرین باری که مستقیم برای تو نوشتم مدتها میگذرد، قبل از انتخابات هشتاد و هشت. آن
زمان حرفها در حد پیش بینی بود. بردگانت در وبلاگها لجن پراکنی میکردند. پیش بینی
این بود که چهرهتان در سطح جهان لجن مال شود، که شد.
اجیر شدگانت شخصا به من گفتند که داستان ایلیا را تا آخر سال هشتاد و شش میبندند، چه شد؟ کماکان و جاهلانه بر همان روشهایی اصرار داری که سالهاست آنها را آزمودهای و هربار نتیجه معکوس آن را تجربه کردهای، همان روشی که خود معترفی که در تاریخ اسلام، معاویه با آن معروف است: تخریب و تبلیغ دروغین اما سنگین و مداوم! چه درباره خودش در تملق گویی و بزرگ انگاری و الوهی سازی و چه درباره مخالفان خودش در تخریب و تهمت و دروغ!
و
تو، رییسی که در آن پشت، در پس ماسکهای فراوان نشستهای تا به خیال خودت ناشناس بمانی،
تو که دستت را در دستکشهای مختلف میکنی تا عامل اصلی (که خودت هستی) به چشم نیاید،
اثبات کردهای که روح فریب و نیرنگ و پلیدی را در خود مستقر داری، هر چند در مقام ادعا،
مدعی صیانت از دین و خدا و پیغمبر باشی، همان ادعایی که سلف روحی تو، معاویه، نیز همان
ادعا را داشت.
وقتی
میگویم تو، منظورم یک شخص خاص نیست، هرچند که تو یک «شخص خاص» هستی! مخاطب من قبل
از آن که آن جسم مملو از حرام تو و آن نام و القاب کذب قبل و بعد آن باشد، آن روح پلیدی
است که تو حامل آن هستی. همان روحی که آموخته دین و خدا و پیغمبر و قرآن و اسلام و
همه چیز را فدای قدرت طلبی کور خود کند. همان روحی که جز با سرک کشیدن به زندگی خصوصی
مردم، با آبرو بری، با لجن پراکنی و جز با رفتارهای گشتاپویی آرام نمیگیرد.
تو
همانی که در زیر پوست سیاست، در آن هزار لای سیاسی ایران، آن پشت، مخفی شدهای. تو
همانی که که همه جا ریشه دواندهای و عملکردت طوری است که دیگران را قربانی خود میکنی.
دیگران را به اینطرف خاکریزها میفرستی، تا دیده شوند، تا لو بروند، تا قربانی تو
شوند، تا کارها از چشم آنان دیده شود و تو، آسوده و مست از باده قدرتی که فکر میکنی
داری، بری از همه جنایاتی که دیگران برای تو و به دستور تو انجام میدهند، احتمالا
اخلاق یا عرفان درس میدهی، مردم را به سیره رسول الله فرامیخوانی، از عدالت علی،
تدبیر حسن، شجاعت حسین، عرفان سجاد و ... میگویی و یا چه بسا اشعار عاشقانه میسرایی.
اما در عمل؟ هیچ، چیزی جز ظلم، بیتدبیری، ترس، جهل و ... از رفتارت نمیبارد.
از
آن روح شریری میگویم که در وجود تو ساکن است، میخواهم بگویم این روح شریر چه بر سر
مردم آورده است. اما نه! قبل از آن می خواهم بگویم این روح شریر چه بر سر تو و فرقه
دایره مذاهب آورده است. میخواهم بگویم چه میخواستی و چه شد و میخواهم در نهایت باز
عاقبت تو و هم فرقهایهایت را به تو یادآوری کنم.
تا
بعد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر