۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

آن لحظه طلایی

چند روز پیش مستندی درباره زندگی مهاتما گاندی دیدم. او به دست یک افراطی هندو ترور شد. بر اساس آن مستند، گناه او تلاش برای برقراری صلح بین مسلمانان و هندو‌ها بود. لحظه ترور او لحظه بزرگی است. این را کسی که در فرهنگ هندو زندگی کرده باشد بهتر درک می‌کند. در آن لحظه، یعنی همان لحظه‌ای که ماهاتما تیر می‌خورد یک جمله می‌گوید: اوه رام رام رام ...

نمی‌دانم به کدام دلیل هندوئیزم را برای ما معادل بت پرستی «جا» انداخته‌اند. در این که در سراسر هند (حداقل چند شهری که من شخصا دیده‌ام) به شکل ناراحت کننده‌ای جمود دینی متمرکز شده در تکریم مجسمه‌ها دیده می‌شود شکی نیست. انواع و اقسام روایت‌ها از زندگی خدایان مختلف و بت سازی چندش آور از آن‌ها و پرستش آن‌ها در داخل معابد، این‌ها به نظر من چیزی است که برکت را به مفهوم دقیق کلمه از آن مردم برداشته است. اما برخورد مستقیم با افراد عمیق‌تر در همان فرهنگ برای من باعث شده است که تمایزی جدی بین هندوئیزم و آن چه در هندوستان دیده می‌شود قائل شوم.
«رام» نامی است که در میان هندو‌ها زیاد از آن یاد می‌شود. در اشعار، ترانه‌ها و حتی در تکیه کلام‌های روزمره. هر کسی هم به فراخور خود برداشت و دریافتی از این کلمه دارد. مثلا چیزی شبیه کلمه «الله» در بین ما مسلمانان، که گاه از آن با گفتن «یا الله» به عنوان اجازه ورود به محلی خاص استفاده می‌شود و برخی هم آن را به عنوان آن چه که در آیت الکرسی تفسیر شده می‌شناسند و با آن زندگی می‌کنند. برای یک انسان بهانه جو، البته «رام» یکی از بی شمار (به یک روایت سیصد و چهل میلیون) خدایی است که هندوها دارند و ذکر نام او، چیزی است ناشی از سر عادت و تکرار.

بزرگی مهاتما را می‌توان از انقلابی که به پا کرد دریافت. چنین انسانی تکیه‌اش به خداست و چه زیباست که در آن لحظه طلایی نام خدا را بر زبان بیاورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر