دادو جان
راننده تاکسی است در مسکو، و ما خوش شانس بودیم که اپ اوبر روسی (یاندکس تاکسی) او
را برایمان انتخاب کرد.
نه من روسی میدانستم
و نه او انگلیسی، تیری در تاریکی انداختم و فهمیدم که تاجیک است. در ابتدای صحبت
به سختی زبان هم را میفهمیدیم، اما چند دقیقهای بیشتر نیاز نبود تا روش فارسی-تاجیکی
صحبت کردن با هم را یاد بگیریم.
با تمام وجودش
اصرار داشت که به تاجیکستان بروم و مهمانش بشوم. میگفت میرویم با هم خربوزه و
تربوزه (هندوانه) عالی میخوریم و گوشت! وقتی فهمید به کوهنوردی علاقه دارم، کوههای
زیبای تاجیکستان هم به خربوزه و تربوزه و گوشت اضافه شد.
نمیدانم فارسی
حرف زدن من به نظر او چگونه میآمد، اما تاجیکی حرف زدن او گویی مرا به اعماق تاریخ
برد، زمانی که سیاست ما انسانها را از یکدیگر با مرزهای موهومی جدا نکرده بود.
امروز برایم پیغام
فرستاده، به زبان تاجیکی اما به خط سیرلیک و عید قربان را تبریک گفته است. نمیدانستم
جوابش را چگونه بنویسم که او بتواند بخواند. برایش پیغام صوتی گذاشتم به همان زبانی
که با هم در چند دقیقه اول ملاقاتمان کشف کردیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر