۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

رفتار دوگانه اداره ادیان و فرق وزارت اطلاعات

قوت و ضعف اندیشه‌های گوناگون در فضای آزاد و مباحثات رو در رو و مناظره و شیوه‌های مشابه روشن می‌گردد. این، شیوه‌ای آزموده شده و از سوی دیگر روشی توصیه شده است. آزموده شده از این جهت که کشورهای پیشرفته آن را آزموده‌اند و نتیجه آن را نیز گرفته‌اند. توصیه شده از این جهت که در سیره رفتار بزرگان دین و رهبران مکاتب بزرگ و معتبر معنوی به روشنی دیده می‌شود. اگر اندیشه‌ای صحیح است، بایستی بتواند در مقابل سایر اندیشه‌ها عرض اندام کند و محک بخورد، در غیر اینصورت صرفا یک ادعاست. البته پیروان متعصب هر اندیشه‌ای در مقام ادعا، مدعی هستند که مکتب ما «مطلقا» برتر و بهتر از مابقی اندیشه‌هاست.

در کمال تعجب راهبرد اندیشه معنوی و مذهبی جامعه ایرانی، بر عهده نهادی مستقر در دستگاه امنیتی قرار داده شده است. از همین اولین نشانه می‌توان پی به ابعاد تاریک آن چه در جامعه ایرانی بر سر دگراندیشان دینی و معنوی رخ می‌دهد پی‌ برد. امنیتی شدن رویکرد متولیان دین و معنویت در جامعه، به معنای زیر پاگذاشتن بدیهی‌ترین اصل برای بروز و نمو اندیشه‌های نوین و متعالی و همزمان دامن زده شدن به رفتارهای فرقه‌ای متعصبانه و کور می‌باشد.
به عنوان عضو جمعیت ال‌یاسین در تجربه مستقیم رفتارهای اداره ادیان و فرق وزارت اطلاعات با یک جریان معنوی و رهبر آن آقای پیمان فتاحی (استاد ایلیا) بوده‌ام. رفتاری که در آن انواع و اقسام رفتارهای خلاف قانون و غیر اخلاقی موج می‌زند. حضرات از یک سو نعره کنان در پی اثبات این رویای تعبیر نشده خود هستند که: «ال‌یاسین را نابود کردیم»! اما همزمان با مصادره کردن بیت‌المال برای انتشار ویژه‌نامه رایگان (توزیع سراسر کشور، به تیراژ روزنامه جام جم) بر علیه ال‌یاسین نمی‌توانند هراس و نگرانی خود را از پدیده نوینی به نام «تعالیم ایلیایی» مخفی کنند.
باری، در این نوشته قصدی به پرداختن این جنبه‌های رفتار اداره ادیان و فرق وزارت اطلاعات ندارم. ضریب هوشی رییس اداره‌ای که برای تخریب وجهه ال‌یاسین، متوسل به صفحه اول روزنامه کیهان می‌شود را قرار نیست بنده تخمین بزنم. بگذار وجهه ایلیا در نزد همان قلیل مخاطبان باقی‌ مانده کیهان مخدوش باقی بماند. قصد دارم از نگاهی دیگر به رفتار ابلهانه این نابخردان روزگار نظر کنم.
به بحث نقد اندیشه در فضای آزاد، یعنی همان قسمتی که ماموران اداره ادیان و فرق توان ورود به آن مبحث را ندارند بازگردم. اینان به عنوان جایگزین، منطق‌های دیگری برای از جلوی پا برداشتن ال‌یاسین برگزیده‌اند. همان منطق‌هایی که شال‌ها بر روی انواع و اقسام مخالفان خود آزموده‌اند و حیرتا که درس نمی‌گیرند. منطق‌هایی چون زندانی کردن، تخریب شخصیت، رسانه‌ای کردن، تواب سازی، جعل و …که در بحث تقابل اندیشه مردودند و نیازی به تحلیل و تفسیر آن‌ها نیست، اما اگر فرض را بر صحت این گونه روش‌ها و قابل قبول دانستن چنین رویکرد‌هایی قرار دهیم اتفاق دیگری می‌افتد، می‌خواهم ببینم رفتار طالبان فرهنگی ایران با این معیار‌ها چقدر معتبر است.
1. رسانه‌ها. فعلا که رسانه‌های یک سو بر ال‌یاسین می‌تازد و رسانه‌های سوی دیگر نیز امکان پرداختن به موضوعی آن سو تر از خط قرمزهای ترسیم شده را ندارد. حرف آقایان این است: این چیزی که ما در رسانه‌ها می گوییم حق است. منطقشان هم این است که چون کیهان و جام جم و جمهوری اسلامی و ایرنا می گویند، پس لابد درست است! این نعل وارونه زدن به چرایی حضور رسانه‌هاست. از پشتوانه و قدرت امنیتی خود استفاده کنی، نه از خدا بترسی و نه بیم رفتار غیرقانونی کردن را داشته باشی. چشمت را ببندی و دهانت را باز کنی و بگویی آنچه دلت می‌خواهد. رسانه‌های بخت برگشته و یا همراه، از ترسشان و یا در جهت منافع بلند مدت، نه نگویند و چاپ کنند. این می‌شود «مبنای» حق بودن رفتار حضرات، که البته زیر خرواری از عناوین و القابی چون اسلام و حکومت و نظام و … و یا به طور معکوس برچسب‌هایی چون مسیحیت تحریف یافته و فرقه و شیطان و … برای مخالفان خود مدفون می‌گردد.
اگر منطق این است، البته ممکن است طیفی ده پانزده میلیونی را مجاب کنند اما با همین منطق وضع میزان حقانیت آنان در سطخ جهان معلوم است که چیست، ماموران از خدا بی‌خبر مروج اسلام القاعده‌ای ذهن خود و مخاطبانشان را در دایره‌ای محصور کرده‌اند، ذهن طیفی از مردم ایران را در سلول‌های انفرادی رسانه‌های خودشان محصور کرده‌اند، به این اذهان دربند و گرفتار مدام و مدام از آن چه خودشان دوست دارند خوراک می‌دهند و جهان آن‌ها را آنچنان که خودشان می‌پسندند برایشان ترسیم می‌کنند و می‌پندارند اگر از دنیای خارج از آن حصار پولادین و آن شبکه عنکبوتی گرد گرفته که آنان در گرداگرد ذهن طیف مخاطبانشان ایجاد کرده‌اند بی خبر بمانند واقعیت نابود می‌شود. آری، اگر گفته‌های رسانه‌ها ملاک حق باشد که اینان، یعنی صاحبان اندیشه‌های دگماتیک و منجمد، سال‌هاست معدوم شده‌اند و جایشان در زباله‌دانی‌هاست. فیلتر‌ها را از روی سایت‌ها بردارند، نظام ممیزی کتب را منسوخ کنند، فضای رسانه‌ای را باز بگذارند تا ببینند رسانه‌ها، همان زبان‌های گویای جامعه، با چه وضعیت خفت باری محو و نابودشان می‌کنند. اگر این تاریک اندیشان می‌گویند برحقیم، طرف مقابل، یعنی رسانه‌های معتبر بین المللی صدها برابر  این ادعا را دارند، با این تفاوت که حرف‌ آن‌ها خریدار دارد. با این تفاوت که طی سال‌ها راستگویی خود را ناچارند به مخاطبانشان اثبات کنند و الا نابود می‌شوند. اما اینطرف چه می‌بینیم؟ امروز می‌گویند و فردا تکذیب می‌کنند و فردا تکذیبیه‌شان را تکذیب می‌کنند و دست آخر به خاطر مصالح نظام! (و در واقع مصالح خودشان پشت سنگر نظام) روال تکذیبیه صادر کردن را متوقف می‌کنند. اگر مخاطب آن‌ها طیفی گروگان گرفته شده ذهنی، محدود به دایره سانسور و خفقانی که آن‌ها برایشان به ارمغان آورده‌اند هستند، مخاطبان طرف دیگر، یعنی رسانه‌های بین المللی، آزادند که حتی اگر نتوانند به اخبار اعجاب برانگیزی که درباره آن‌ها به گوش می‌رسد اعتماد کنند، خود چند روزی به صفحه اول روزنامه‌هایشان و محتوای زشت و توهین آمیز آن نگاهی بیاندازند و دریابند که آن کسی که در پیشانی روزنامه خود بدینسان بی‌ادب و فحاش است، در کنج سلول‌های انفرادی با دشمنان خود چه می‌کند. بله! اگر صرف رسانه‌ای شدن موضوعی ملاک حقانیت آن است، حق آن است که این‌ها را شیاطین در لباس معنویت بدانیم، چرا که جهان این‌ها را بدین شکل می‌بیند.
2. تواب سازی! اینان دیر زمانی است که دریافته‌اند، آن چه مستقیم خودشان، به نقل از محقق و مسئول و غیره و ذلک می‌گویند اثر معکوس به بار می‌آورد. دیرزمانی است که با فراست به شدت مشکوک خود پی برده‌اند که مردم، عکس هر آنچه که شما بگویید می‌پذیرند. این است که همه، حتی آن‌ها که ارتباطشان با این‌ها مسجل است، فراریند که از این ارتباط بگویند که این به معنای بی‌اعتبار شدن آن‌هاست. از این روست که خیل توابان با نام و نشان و بی نام و نشان سرازیر می‌شوند. تا بگویند: «ببینید؛ خودشان هم به باطل بودن خود پی برده‌اند». منطق این‌ها در تواب سازی آن است که اگر مثلا عنوان «عضو ارشد» یا «جگر گوشه» و یا عناوین مشابه را به کسی بدهند و بعد در فریاد برآورند که ای مردم ببینید «عضو ارشد این‌ها توبه کرد» حرفشان نفوذی دارد. اما من در اینجا قصد ندارم از نفوذ این رفتار سخن بگویم که اثبات ظلمات در تاریکی مطلق ابلهی است. می‌خواهم بگویم که اگر چنین منطقی صحیح است، خیل توابانی که از شیوه‌های شما فراری شده‌اند را دریابید. آن یکی اصلا خود را خلع لباس کرده است و آن دیگری پناهنده. این یکی را همین شما، متحجران عقب اندیش طالبانی، خانه نشین کرده‌اید حال آن که زمانی جایگاهی داشت و این یکی، که خود در راه اندازی نهادی که شما چون زالو به آن چسبیده‌اید نقش اصلی داشته است، اکنون روز و شب یا در رسانه‌های بین المللی مشغول افشاگری علیه شماست، یا می‌نویسد و یا فیلم می‌سازد و هزار کار دیگر. اما جالب آنجاست که هر دو گروه را خود شما تواب ساختید. آن هفت هشت نفر عضو ال‌یاسین را به زور زندان و وثیقه و ارعاب و تطمیع و جعل و دروغ و آن خیلی توابان از منش قرون وسطایی خود را نیز با نشان دادن چهره واقعی خود، که پشت نقابی از دین مخفی شده است.
آری! اگر تواب شدن کسی از یک جریان، نشان باطل بودن آن جریان باشد که خود شما در این حوزه حرف اول را می‌زنید. اما تفاوت در این جاست که صدای توابان ال‌یاسین را می‌توانید فقط به گوش مخاطبان کیهان برسانید، اما جهان در حال شنیدن صدای توابان از شما، جنایتکاران حوزه دین و معنویت است.
3. می‌گویند به صرف توبه کردن، دشنامشان داده‌اند. اثبات دروغ بودن این ادعا آسان است، با همان مستنداتی که خود از خود به جای گذاشته‌اند. اما قصدم چیز دیگری است. منطق این‌ها این است که اگر کسی توبه کرد و به او دشنام دادند، به معنای بر حق بودن او و باطل بودن طرف مقابل است. نگاهی به همان کیهانشان بیاندازید و ببینید که با این منطق چه حکمی بر خودشان می‌رود. این همه انسان که زمانی با این‌ها بودند و بعد که آن چهره پنهانشان را دیدند گریزان شدند. همه را سالهاست به فحش بسته‌اند. همه را سال‌هاست با رکیک ترین عبارات نوازش می‌دهند، به صرف این که اکنون حرف دیگری می‌زنند و از رفتار گذشته خود، یعنی همراهی با این مروجان تاریکی پیشمان. بله، برای این چه جوابی دارند؟  همان منطق بر خودشان جاری است. اگر می‌توانید پاسخ طرف مقابل را با منطق بدهید. این تفاوت ال‌یاسین و این‌هاست. رهبر ال‌یاسین را در بند کرده‌اند، امکان رسانه‌ای را از او دریغ داشته‌اند. مناظره‌ای را که سال‌هاست منتظر آن هستیم برقرار نمی‌کنند. تمام رسانه‌ها هم که در خدمتشان است و از آن طریق به او و خانواده‌اش فحاشی می‌کنند و حال اگر طیفی از شاگردان ایلیا غیرتشان به جوش آمد و واکنشی دادند، آن را به پای ضعف منطق ایلیا می‌گذارند، اما خودشان چه؟ آن‌ها که آزادند، آن‌ها که رسانه هم دارند؟ آن‌ها که می‌توانند قدرت عظیم و هیمنه اعجاز‌آور خود در باب منطق و مناظره را به رخ جهانیان بکشند، پس این همه پرده‌ دری سازماندهی شده و روالمند را برای چه دنبال می‌کنند؟
4. به زعم اینان اگر کسی راه را بپیماید و نرسد، قربانی فرقه شده است. پس به طریق اولی، ماموران اداره ادیان و فرق وزارت اطلاعات، که متولی مبارزه با فرق هستند لابد راهشان را رفته‌اند و رسیده‌اند. ببینیم به کجا رسیده‌اند تا نشان از راهی که رفته‌اند بیابیم. الان بعد از سی سال رسیده‌اند به این نقطه که به زندانی خود تجاوز می‌کنند. الان رسیده‌اند به این نقطه که فرد را در جایی به نام «تابوت» زندانی می‌کنند تا نهایتا بگوید آن چه می‌خواهند. الان به جایی رسیده‌اند که بر روی هم میهنان خود اسلحه می‌کشند. الان به جایی رسیده‌اند که دختر نوجوان کسی را که اسیر آنهاست چادر از سرش می کشند و  او را می‌ربایند و بعد در بیابان رهایش می‌کنند. الان به جایی رسیده‌اند که آنچنان تلنباری از بدی و پلیدی در نزد افکار عمومی از خودشان به نمایش گذاشته‌اند که جهانیان از اینان متنفر شده‌اند. آری، با استدلال فوق ممکن است فرقه نباشند، که راهشان را رفته‌اند و خوشبختانه هم رسیده‌اند و چه جایگاه برازنده‌ای نصیبشان شده است بعد از این پویش مبارک!

شرح این مقال طولانی‌تر از آن است که در این نوشته بگنجد. آن منطقی که اینان بر‌ طبل آن می‌کوبند و براساس آن همه مخالفین خود را به تیغ جفا نابود می‌سازند، در قدم اول محکوم کننده خودشان است. این است آن موریانه‌ای که به جان طالبان مدرن اما عقب مانده ایران زمین افتاده است. با کمی انتظار، فرو ریختن اینان را خواهیم دید که برای آن که ورای پوسته‌ها را می‌بیند، اینان همین الان هم فرو ریخته‌‌اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر