تصمیمم این بود
که درباره دلایل دروغ گویی کسی مثل احمدی نژاد بنویسم. ایدههای مختلفی داشتم، ریشه
یابی دلایل دروغ گویی، ارتباط موضوع با ایمان و ... اما بعد نظرم عوض شد. تصمیم گرفتم
با رویکردی دیگر نظرم را در این خصوص بنویسم.
او دروغ میگوید، چون ما دروغ می گوییم. ممکن است شنیدنش ناخوشایند باشد اما به نظر من این رویکرد بیشتر ممکن است به راه حل گرفتاری که ما ایرانیان در آن قرار گرفتهایم منجر شود. معتقدم اگر مسئولیت همه چیزی که بر ما رخ میدهد را بپذیریم، همه چیز به طور کامل، و مدام مسائل را روی دیگران فرافکنی نکنیم، این امکان عملی قویتری برای عبور از مشکل ایجاد میکند.
اگر ما به سادگی
و برای مسائل پیش پا افتاده و خرد آموخته باشیم که دروغ بگوییم، شایستهتر است که فردی
دروغگو بر ما حکمرانی کند. اگر من برای فریب دادن همکارم، دوستم، خانوادهام یا مشتریام
یا حتی برای خنده و تفریح «دروغ» بگویم، و اگر چنین حالتی به شکل برآیندی در یک جامعه
وجود داشته باشد، در واقع «دعا» کردهام که فردی دروغگو مقدرات زندگیام را رقم زند.
تا آنجا که من
برخورد داشتهام جامعه ما گرفتار این بلا است.
ممکن است بگوییم
در انتخابات تقلب شد و اگر نشده بود کس دیگری رای میآورد. ممکن است بگوییم دموکراسی
نیست و دیکتاتوری است. اما با رویکرد فوق الذکر بایستی به دنبال میزان «تقلب» در وجود
خودمان و در جامعهمان بگردیم. «تقلب» نهادینه شده در جامعه، در واقع فراخوانی «تقلب»
نهادینه شده در انتخابات آن جامعه است. ظالم با مظلوم معنا پیدا میکند و دیکتاتور
زمانی موجودیت مییابد که «دعا»ی عملی مردم او را «درخواست» کرده باشد، مثلا از طریق
خودرایی پدر یک خانواده، رییس یک اداره یا مثالهای فراوان دیگر.
از این منظر احمدی
نژاد میتواند زشتی دروغگویی را به ما نشان دهد، یعنی همان چیزی که خود به نوعی عامل
به آن هستیم. فراتر از آن، شرایط حاکم بر جامعه ما میتواند انعکاسی از واقعیت جاری
در جامعه باشد. رفتارهای امنیتی فریبکارانه میتواند از یک سو تجلی حالت درونی خود
ما (یا برآیندی از جامعه ما) و از سوی دیگرعاقبت مکر و فریب را به تجربه ما در بیاورد.
عملکرد ظالمانه حکام، چه بسا روی دیگر ظلمی است که بر خود و دیگران تحمیل کردهایم
و همزمان کارکردش این باشد که تلخی ظلم را به ما بچشاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر